خبرگزاری کار ایران

یک پژوهشگر نگارگری و هنرهای سنتی مطرح کرد:

تاریخ کشور ما در انحصار سیاست و دربارها و جنگ‌هاست/ تغییر طبقه‌بندی غلطِ نگارگری نهضتی بزرگ از متخصصان می‌خواهد/ کارنامه بهزاد‌پژوهی ما درخشان نیست!

asdasd
کد خبر : ۱۳۰۷۵۷۴

یکی از اتفاقات رخ داده طی این روزها ادعای افغانستان بر سر تصاحب کمال‌الدین بهزاد و مکتب «هرات» در هنر نگارگری است که یونسکو فعلا این درخواست را رد کرده است. رضا میرمبین درباره ایرانی بودن بهزاد و جزییات و اهمیت او در هنر نگارگری ایران با ایلنا صحبت کرد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، در پرونده‌ای که اخیرا در هفدهمین کمیته بین‌الدولی پاسداری از میراث ناملموس یونسکو به ثبت آثار پرداخت، مقولات متعددی را شاهدیم که به نام کشورهای دیگر ثبت شده‌اند در حالی که ایرانی هستند یا لااقل ریشه در این خاک دارند. در خلال بررسی امسال یونسکو «فرهنگ چای، نماد هویت، مهمان‌نوازی و تعامل اجتماعی» به نام ترکیه و جمهوری آذربایجان! «روایت ملانصرالدین» به نام جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، ازبکستان! «نخل خرما، دانش، مهارت، سنت و شیوه تهیه آن» به نام امارات متحده عربی، بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، موریتانی، مراکش، عمان، فلسطین، قطر، عربستان سعودی، سودان، تونس و یمن، ثبت جهانی شده‌اند! یکی از پرونده‌های بررسی شده مربوط به کشور افغانستان است که برای ثبت سبک هنر مینیاتور استاد کمال‌الدین بهزاد درخواست داده است! خوشبختانه یونسکو در اتفاقی نادر این درخواست را نپذیرفت. البته این پرونده و ثبت آن از سوی یونسکو در ادوار بعدی مجددا بررسی خواهد شد. مسئولان فرهنگی افغانستان درحالی مدعی تصاحب کمال‌الدین بهزاد و مکتب هرات شده‌اند که این هنرمند صاحب‌نام و صاحب‌سبک، ایرانی‌الاصل است. درست است که مکتب مهم هنر نگارگری به نام «هرات» و شخصیت مهمی چون کمال‌الدین بهزاد هنوز توسط افغانستان تصاحب نشده‌اند، اما احتمال وقوع این اتفاق تا دوره بعدی محتمل است؛ لذا مسئولان فرهنگی کشور و هنرمندان عرصه نگارگری فرصت دارند از وقوع چنین ثبت کاذبی جلوگیری کنند.

رضا میرمبین (دکترای فلسفه، پژوهشگر هنر و نگارگری و استاد دانشگاه) درباره اهمیت مکتب هرات و جزییاتی از شخصیت و زندگی کمال‌الدین بهزاد با ایلنا گفتگو کرد. او همچنین از خلا‌ءهایی گفت که هنر نگارگری ایران و سبک‌های اصیل آن را مورد تهدید قرار می‌دهند.

به طور کلی در دنیای پرتنش امروز هنر چه جایگاهی دارد؟ مثلا می‌بینیم که همواره و کم و بیش در رابطه با ثبت هنرها و فرهنگ‌ها و آیین‌ها در کشورهای همسایه بحث‌ها و حاشیه‌هایی وجود دارد. این تعجیل و تمایل به ثبت هنرهای دیگران به نام خود از کجا ناشی می‌شود؟

مسئله مهم در رابطه با سوالتان، تعارضی است که وجود دارد و شاهدش هستیم. ما فکر می‌کنیم مرزهای سیاسی در حال تهدید مرزهای فرهنگی است. بحث ما بحث «ایران فرهنگی» است. ایران فرهنگی یعنی جایی که بخش زیادی از افغانستان، آسیای میانی، پاکستان، کشورهای مشترک‌المنافع را دربرمی‌گیرد و حتی تا بین‌النهرین هم پیش می‌رود. در مقاطعی بنا به دلایل سیاسی چند سلسله وجود داشته‌اند و حکومت می‌کرده‌اند، اما زبان رسمی اکثر آن سلسله‌ها فارسی بوده است. حتی شاید برخی سلسله‌های حکومتی به لحاظ نژادی ایرانی نبوده‌اند؛ اما زبانشان فارسی بوده است، مثل مغول‌ها. یا ترکمن‌ها هم همینطور بوده‌اند. ازبک‌ها هم همینطور هستند و نسل آنها تداوم یافته نسل مغول‌هاست. باید در اینباره این نکته را مد نظر داشته باشیم که اسم کشور ازبکستان اول «آلتین اردو» بوده که به معنای اردوی طلایی یا زرین است و مغولی است. قلمروی اردوی زرین هم بخش‌هایی از کشورهای ازبکستان، روسیه، قزاقستان و اوکراین کنونی را دربرمی‌گرفته است. اتفاقی که افتاده این است که حتی هیئت حاکمه هم در فرهنگ مردم مرزی حل شده است. یکی از دلایل بروز این اتفاق ازدواج‌هایی بوده که با زنان ایرانی صورت می‌گرفته؛ مثل ازدواج شاهرخ گورکانی با گوهرشاد. از طرف دیگر به خاطر رشد و بالیدن فرزندانشان در ساختارهایی است که از قبل به آنها ارث رسیده  است.

تاریخ کشور ما در انحصار سیاست و دربارها و جنگ‌هاست/ تغییر طبقه‌بندی غلطِ نگارگری نهضتی بزرگ از متخصصان می‌خواهد/  کارنامه بهزاد‌پژوهی ما درخشان نیست!

یک نگاره از کمال‌الدین بهزاد/ مخاطبان عام معمولا بهزاد را با این اثر به یاد می‌آورند

درباره این ساختارهای موروثی مثالی بزنید و از تاثیر آن بر کمال الدین بهزاد بگویید.

مثلا اینکه ساختار شعر درباری آنها به زبان فارسی است و تاریخ نگاری‌شان هم همینطور است و به زبان فارسی است. یکی از میراث‌های فرهنگی که هرکدام از اقوام می‌آمدند و در آن حل می شدند. هنرهای سنتی بوده است. میراث مرسوم دیگر نگارگری و کتابت بوده است. به هرحال همیشه تعدادی از هنرمندان بر اساس نیازهای روز در یکسری مکاتب کار می‌کرده‌اند که این مکاتب بعضا در بخش جزییات و مواد اولیه (که طلا و لاجورد هم بخشی از آن مواد بود) تحت تاثیر و حمایت اسپانسرینگ قرار داشته‌اند. از طرفی و بر اساس اتفاقات روز، نوعی نگاه وجود داشت که ممکن بود بعضا وارداتی هم باشد. مثل مکتب «ایلخانی». در آثار این مقطع عناصری از نقاشی‌های چین را می‌بینیم. یا آب مرکبی که در پس زمینه آثار به کار می‌رفته مربوط به همین دوره است. کمال‌الدین بهزاد هم در همین بستر بالیدن گرفته و رشد کرده و ارتقاء یافته است. منتهی یک نکته خیلی مهم وجود دارد.

درست است که سبک کمال الدین بهزاد در بستر مکتب هرات است اما از بعضی استانداردهای آن عدول می‌کند. مثلا وقتی مخاطب شاهنامه بایسنقری را می‌بیند آن را شبیه به آثار بهزاد می‌داند، اما در واقع تفاوت‌هایی وجود دارد. چرا تفاوت دارد؟ به چند دلیل. اول اینکه قبل از کمال‌الدین بهزاد رسم بر این بود که هنرمندان به صورت جمعی روی نگاره‌ها کار می‌کردند. مثلا وقتی شما شاهنامه باسنقری را نگاه می‌کنید، انگار همه نگاره‌های آن را یک نفر کشیده است.

این اتفاق چطور افتاده است.

دلیلش این بوده که یک نفر پیکرکشی می‌کرده و دیگری فضای معماری اثر را می‌ساخته و یک نفر نیز طبیعت را طراحی می‌کرده است. به همین دلیل است که همه نگاره‌های اثری چون شاهنامه بایسنقری یک جور و یک شکل می‌شده و این تصور را ایجاد می‌کرده که همه آنها را یک نفر کشیده است. اما کمال‌الدین بهزاد طبق این روال فعالیت نمی‌کرده است. او معمولا آثارش را خودش به تنهایی خلق می‌کرده است.

یعنی می‌توانیم بگوییم بهزاد در آن فضای تیمی و به اصطلاحِ امروزی‌ها تیم ورکی خارج از عرف عمل کرده است؟

نمی‌توانیم بگوییم کمال‌الدین بهزاد خارج از عرف عمل کرده است. ممکن است شرایط اقتصادی یا هر مسئله بیرونی دیگر او را به فعالیت با چنین رویه‌ای وا داشته است. ما نمی‌دانیم. ممکن است بحث‌هایی وجود داشته اما ما به دلیل عدم داشتن اطلاعات درست تاریخی از آنها بی‌اطلاع هستیم. اصلا ممکن است دلیل انفرادی کار کردن بهزاد این بوده که در آن مقطع مثل سابق در اوج نبوده است. چون اوج دوره کاری بهزاد دوره بایسنقر بوده است. دوره امیرعلی شیر نوایی انصافا ممکن است ما تا این حد زر زیری و زرپاشی نداشته باشیم. پس اینگونه شد که بهزاد اکثر آثارش را فردی کار می‌کرده؛ کما اینکه شاگردان او هم برخی آثار را تکمیل می‌کرده‌اند. مورد دوم این است که کمال‌الدین بهزاد برای اولین‌بار در تاریخ نگارگری ایران و اگر کلی‌تر ببینیم، حتی نگارگری جهان نوعی فردیت ایجاد کرده است. ما در نگاره های او این فردیت را می‌بینیم.

این مسئله فردگرایی بهزاد در هنر نگارگری را کمی باز کنید و از حد و اندازه آن بگویید.

ما تا قبل از بهزاد، نوعی تیپ‌سازی خاص در چهره ها می‌بینیم. اگر مثلا چهره‌ها را با فتوشاپ دیتیل کنیم نمی‌توانیم حتی پدر و پسر را از هم تشخیص دهیم. در این زمینه می‌توان چهره رستم و سهراب قهرمانان شاهنامه را مثال زد. بهزاد تا حدود بسیار اندکی در این بخش فردیت ایجاد کرده، مثلا او آمده و ریش را سفید کرده است تا ما متوجه شویم که او رستم است. کاری که بهزاد کرده در این حد بوده. موضوع دیگر درباره کمال‌الدین بهزاد دید خاص اوست. بهزاد دیدی خاص و اجتماعی دارد که تا قبل از او آن را نمی‌بینیم. ما در خمسه نظامی گنجوی داستانی داریم با نام ساختن کاخ خورنق. همه در نگاره‌هایی که از این اثر کشیده‌اند، نشان داده‌اند که پادشاه با معمارش سنمار در کاخ راه می‌رود یا اینکه سنمار را از بالای کاخ پرت می‌کند، تا فرد دیگری نتواند چنین کاخی داشته باشد! اما کاری که بهزاد کرده این است که ساخت و ساز کاخ را به تصویر می‌کشد. کسی جز بهزاد چنین کاری نکرده است. یا مثلا در داستان سرتراشی که در حمام اتفاق می‌افتد معمولا همه خلیفه و آن مرد سرتراش را نشان داده‌اند، اما کمال‌الدین بهزاد حمام عمومی زمان خودش را هم به تصویر کشیده است. اینها مواردی است که ما قبلا آنها را نداشته‌ایم.

موارد دیگری هم وجود دارد که بهزاد در آنها جزو اولین‌ها باشد یا اینکه ابداعگر سبکی یا آغازگر مسیری باشد؟

بله وجود دارد. یکی از موارد این است که برخی می گویند اولین فردی است که نگاره‌ها را امضا می‌کرده است.

این نظریه درست است؟

خیر پیش از کمال‌الدین بهزاد فرد دیگری این کار را انجام داده است. او جنید شیرازی نام داشته و در مکتب شیراز کار می‌کرده است. اما خب جنید زیاد معروف نیست. در نگارگری به امضای پای آثار «رقم» می‌گویند. اصطلاحا می‌گویند رقم زدن. بهزاد هم رقم را می‌زده و به آن توجه داشته،‌ اما در آثار قبلی که به صورت جمعی خلق می‌شده، چنین موردی را نداریم. شما در شاهنامه بایسنقری یا کلیله و دمنه رقم نمی‌بینید، به این دلیل که آثار توسط یک نفر خلق نشده‌اند. در کل کمال‌الدین بهزاد نسبت به زمان خودش در زمینه فردیاتی که وارد نگارگری می‌کند، بسیار درخشان عمل کرده است.

فردی چون کمال‌الدین بهزاد با کارنامه و سابقه‌ای درخشان در تاریخ هنر ایران واقعا نباید مغفول بماند.

بله همینطور است. جالب ماجرا اینجاست حتی نام این هنرمند کاملا ایرانی است و این قضیه و موارد دیگر شک و شبهه‌ای در اینباره باقی نمی‌گذارد. البته موضوع دیگری هم وجود دارد. ما حتی روایت‌هایی داریم که بهزاد در شهر تبریز دفن شده است. باغی در تبریز است که برخی می‌گویند بهزاد همراه یک فرد دیگر که او هم کمال نام داشته (و من هم نمی‌دانم کمال‌‌‌الدین خجندی است یا کمال دیگر) به آنجا رفته است. می‌گویند آن مکان باغ «کمالین» نام دارد و بهزاد را آنجا دفن کرده‌اند؛ حال اینکه این قضیه صحت دارد یا نه باید بیش از قبل مورد واکاوی و تحقیق قرار گیرد.

تاریخ کشور ما در انحصار سیاست و دربارها و جنگ‌هاست/ تغییر طبقه‌بندی غلطِ نگارگری نهضتی بزرگ از متخصصان می‌خواهد/  کارنامه بهزاد‌پژوهی ما درخشان نیست!

مقبره دو کمال/ محل دفن کمال‌الدین بهزاد در محله بیلانکونه (ولیان کوی) باغ کمال

آیا بهزاد با دربار مرتبط بوده؟

 اتفاقا در اینباره هم نکته‌ای وجود دارد. ما می‌دانیم شاه طهماسب صفوی آن زمان که ولیعهد و حاکمیت هرات را به عهده داشته یکسری از هنرمندان ازجمله بهزاد را با خودش به تبریز برده است. پس ما می‌دانیم که بهزاد در تبریز بوده و همچنین می‌دانیم که شاه اسماعیل صفوی در جنگ چاردولان از آنجا که احتمال شکست می‌داده، کمال‌الدین بهزاد و یک خوشنویس خیلی معروف دیگر را دور کرده تا به دست عثمانی‌ها نیفتند. مواردی که گفتم در متون قدیمی ثبت شده است.

همان اسم که شما هم به آن اشاره کردید سند معتبر فرهنگی برای ایرانی بودن کمال‌الدین بهزاد است. از طرفی تمام متون قدیمی به جا مانده از گذشته هم اسناد معتبر تاریخی محسوب می‌شوند.

اگر درست بگویم کتابی هم هست که عثمانی‌ها آن را نوشته‌اند و به مواردی که گفتم در آن اشاره شده است. این اثر «مناقب هنروران» نام دارد و به فارسی هم ترجمه شده است. روایتی که در رابطه با شاه اسماعیل و جنگ چاردولان گفتم در این اثر آمده است. البته در این کتاب به همان خوشنویس معروف پرداخت شده اما در توضیحاتش آمده است که بهزاد هم همراه او بوده و شاه اسماعیل صفوی برای حفظ جانشان آنها را از جنگ دور کرده است. پس چنین اتفاقی صرفا نظریه نیست و واقعیت داشته است. یعنی بهزاد واقعا در تبریز حضور داشته است.

موضوع دیگری که اجمالی به آن پرداختیم سبک و مکتب کمال‌الدین بهزاد در نگارگری است. در اینباره بیشتر توضیح دهید.

بهزاد از معدود نگارگرانی است که در دو مکتب کار کرده است. او هم در مکتب هرات فعالیت داشته و هم در مکتب تبریز به خلق اثر پرداخته است.

او در هر دو مکتب هم درخشیده است.

بله همینطور است. اصلا بهزاد کلانتر بوده است.

کلانتر به چه معناست؟

به رییس کتابخانه سلطنتی که در کارگاه حضور داشته و بر امور نظارت می‌کرده «کلانتر» می‌گفته‌اند.

موضوع مهم دیگر  نگارگری در دنیای امروز بر اساس قواعد سنتی و کلاسیک است. با توجه به اینکه مجاز نیستیم در مولفه‌های مهم و عناصر اصلی هنرهایی چون نگارگری دست ببریم، چقدر توانسته‌ایم در راستای سنت‌ها مکتب هرات و سیاق کمال‌الدن بهزاد را ارتقاء دهیم؟

اگر ما بخواهیم کارنامه بهزا پژوهی را ببینیم خیلی درخشان نیست. فکر می‌کنم فرهنگستان هنر سال‌ها پیش یک همایش با موضوع و محوریت ایشان برگزار کرده است. جز این مورد دیگری سراغ ندارم. عملا خیلی به بهزاد و آثارش پرداخته نشده است. اگر اشتباه نکنم مهرماه سال نود و نه بود که برای سالگرد بهزاد در تاشکند واقع در کشور ازبکستان همایشی سه روزه برگزار شد. چندی پیش هم شنیدم که ازبکستان کمال‌الدین بهزاد را به ثبت جهانی رسانده است که نمی‌دانم صحت دارد یا نه! و امیدوارم اینطور نباشد. مگر ما چند هنرمند و استاد صحاب سبک داریم که در نگارگری نقطه عطف محسوب شوند؟

 بدون شک بهزاد یکی از آن چند نفر معدود است.

این افراد موثر در نگارگری تعدادشان از پنج نفر کمتر است. یکی از این افراد موثر رضا عباسی است و دیگری سلطان محمد است و بهزاد هم هنرمند دیگر است. البته فرد دیگر هم می‌تواند جنید شیرازی باشد؛ منتهی همانطور که گفتم این هنرمند نگارگر آنطور که باید شناخته شده نیست. ما در زمینه نگارگری و شخصیت‌هایی چون بهزاد کم کار کرده‌ایم. مثلا می‌شود با محوریت افراد مذکور و دیگر استادان همایش‌هایی برگزار کرد. ما می‌توانیم با برگزاری نمایشگاه به هنرمندان مطرح و مکاتب و آثار آنها بپردازیم. حتی‌ می‌توان بر این اساس سفارش تولید سریال و فیلم داد؛ البته از طریق مبانی تاریخی درست و براساس تعامل و مشورت با متخصصان و هنرمندان. حتی می‌توان به سراغ ادبیات رفت و درباره شخصیت‌هایی چون بهزاد رمان نوشت، این رمان‌ها قرار نیست بزرگ باشد و می‌تواند کوتاه باشد. اما متاسفانه هیچ‌کدام از این اتفاق‌ها تا به امروز رخ نداده است. اگر هم بوده ضعیف بوده و خروجی درست و مشخصی نداشته است.

به نظر می‌رسد جای نمادها و اشکال موجود در آثار نگارگری حتی در گرافیک هم خالی است. برای طراحی‌های لوگوها و پوسترها و دیگر موارد می‌توانیم از آثار نگارگری بهره ببریم. البته این بهره بردن به معنای الهام گرفتن است نه کپی‌کاری‌های صرف و مرسومِ موجود!

بله همینطور است. واقعیت این است که ما نه تنها به هنر نگارگری سنتی نپرداخته‌ایم که به نگارگری «معاصر» هم خیلی توجهی نداشته‌ایم. در صورتیکه نگارگری هنری ملی و ایرانی است و ما به واسطه آن می‌توانیم بگوییم هویت داریم. بقیه در حال دست و پا زدن هستند تا هویت خود را به اثبات کنند در حالی که ما نسبت به هویت تاریخی خود بی‌توجهیم! حتی در این سطح هم تلاشی وجود نداشته تا یک انیمیشین با پایه قرار دادن مکاتب نگارگری و استادان آن ساخته شود! انیمیشینی وجود ندارد تا مخاطب با دیدن آن درباره مکتب‌های نگارگری اطلاعات کسب کند.

 این در حالی است که آناتومی کاراکترهای موجود و لباس‌ها و نوع آرایش مو و ریش و کلاه آنها در هیچ اثر انیمه‌ای مورد بهره‌برداری قرار نگرفته است! اما موضوع مهم دیگر که ضمنی به آن اشاره کردید مقوله پژوهش در نگارگری است. گویا تعداد افراد تحلیل‌گر و کاوش‌گر در این عرصه بسیار کم است!

متاسفانه علم تاریخ در کشور ما به تاریخ سیاسی منحصر شده است. تاریخ جنگ‌ها و دربارها هم مورد توجه بوده‌اند. ما واقعا به معنای واقعی کلمه پژوهش خاص که به هنر و تاریخ هنر بپردازد نداریم.

تاریخ کشور ما در انحصار سیاست و دربارها و جنگ‌هاست/ تغییر طبقه‌بندی غلطِ نگارگری نهضتی بزرگ از متخصصان می‌خواهد/  کارنامه بهزاد‌پژوهی ما درخشان نیست!

یک اثر دیگر از کمال‌الدین بهزاد

این خلاء در ادبیات عامه ما هم وجود دارد. آثار معدودی در این زمینه داریم که مرجع هستند. مجموعه چندین جلدی کتاب‌های «کوچه» که به گفتار و ادبیات شنیداری مردم می‌پردازد، یکی از آنهاست که شاملو آن را به اتمام نرساند.

به گفته شما در ادبیات هم این خلاء وجود دارد. ما معمولا شاعران درباری را می‌شناسیم اما از اینکه مثلا اشعار فولکور چگونه بوده‌اند یا ترانه‌ها و سروده‌های مردم کوچه و بازار کدام‌ها بوده‌اند و چه کسانی آنها را سروده‌اند بی‌خبریم. به نظرم یکی از بزرگتریت ضعف‌هایی که ما داریم این است که ابزار هنری‌مان را تحت تاثیر سلسله‌ها یا شهرها تقسیم‌بندی می‌کنیم. این درست نیست. مثلا می‌گوییم مکتب «ایلخانی»، یا مثلا می‌گوییم مکتب «هرات».

درست است معمولا اساس طبقه‌بندی‌های تاریخی ما در عرصه‌های مختلف کارشناسانه نیست.

همینطور است. مثلا نگاره‌ای داریم که در مکتب شیراز کار شده اما چون نگارگر خالق آن به هرات مهاجرت کرده و آخرش نوشته «صنع فی هرات» آن را در دسته آثار مربوط به این مکتب می‌دانند! اینکه عناوین مکاتب هنری نگارگری ما بر اساس سلسله‌ها و شهرهاست، مصیبت بزرگی است که خیلی آسیب‌زا هم بوده.

اگر طبقه‌بندی‌های تاریخی و پژوهشی ما در حوزه نگارگری و مکاتب آن اساسا اشتباه است، پس آسیب بزرگی است که تصحیح آن به این زودی‌ها امکان‌پذیر نیست؛ چون کتاب‌ها و مقاله‌ها و اسناد و مدارک تاریخی نوشته‌ شده‌اند و به ثبت رسیده‌اند.

به نظرم این تغییر نهضت بزرگی از متخصصان می‌خواهد. این افراد باید بنشینند و یک کتاب مجموعه مقاله‌گون تالیف کنند؛ چیزی شبیه «تاریخ ایران کمبریج» اثر ویلیام بین فیشر که هر بخش آن را یک متخصص نوشته است. این کار به یک متولی بزرگ نیاز دارد. مثلا یکی از دانشگاه‌های معتبر کشور می‌توانند در این زمینه قدم پیش گذارد و متولی این امر شود. این دانشگاه متولی باید افراد متخصص را گرد هم آورد و آنها بنشینند و تعامل کنند و پیشنهاداتی را ارائه دهند تا به این واسطه راهکار و تمهیدی در جهت انجام بهتر کارها در دستور کار قرار گیرد. متاسفانه در زمینه نگارگری عملا فعالیت‌های این چنینی وجود ندارد.

دانشگاه‌ها به لحاظ آموزشی چه نقشی در ارتقای نگارگری دارند؟ هم به لحاظ عملی و هم پژوهشی.

دانشگاه‌ها در زمینه آموزش ضعیف عمل می‌کنند و رساله‌های دانشجویان گواهی بر این موضوع است. الان هم که بازی‌های فتوشاپی مد شده‌،‌ تحلیل‌ها و مقایسه‌ها تحت تاثیرات منفی قرار گرفته است. اینطور بگویم که متاسفانه نگارگری‌پژوهی به سطح نازلی از نگاه فرمال منحصر شده است؛ در همین حد. یعنی حتی ساختاری هم نیست بلکه فرمال است! متاسفانه دانشجویان هم فرصت ندارند و خیلی سریع می‌خواهند به نتیجه برسند. آنها نهایتا دو اثر یا دو مکتب را مقایسه می‌کنند و با چند علامت و ضربدر کار را تمام می‌کنند که در نهایت یک کار تطبیقی است و نه بیشتر. با انجام این کارها اتفاق خاصی رخ نمی‌دهد.

از دل چنین کارهایی چیزی درنمی‌‌آید که تاریخ و هنر نگارگری را کامل کند.

اگر دانشجویان و استادان و فعالان این عرصه بحث را به سمت سبک‌شناسی ببرند اتفاقات بهتری می‌افتد. آنها حتی می‌توانند افراد و قلم‌ها را شناسایی کنند و مورد ارزیابی قرار دهند. چون غربی‌ها معتقدند همانطور که یک خوشنویس دست‌خطی خاص دارد، نگارگر هم یک قلم‌گیری خاص دارد. مثلا خیلی‌ها معتقدند ما در مکتب «اصفهان» دو رضا داریم. یعنی رضا عباسی با فرد دیگری که رضا نام دارد خلط مبحث شده است. بعضی محققان آن طرفی هم این را نوشته‌اند که آنها آثار را باهم خلق کرده‌اند؛ در صورتی که خیلی از استادان امروزی می‌گویند قلم‌گیری آن آثار با هم فرق دارند و نمی‌توانند کار یک نفر باشند.

اینکه نگارگری در مقطعی از تاریخ ایران جریانی بسیار جدی و مهم در کل کشور و دنیا بوده اتفاقی حیرت‌انگیز است که به آن توجه نداریم.

بله همینطور است. نگارگری در گذشته رسانه‌ای فرهنگی بوده است. برخی نگاره‌های در دوره صفوی وجود دارند که جنگ ایران و توران را روایت کرده‌اند. اما نکته اینجاست که لباس صفویان را به تن ایرانیان پوشانده‌اند و لباس‌های تورانیان را به پوشش عثمانی‌ها تغییر داده‌اند! طی این اتفاق برای نوعی بهره‌برداری سیاسی تلاش شده است.

حتی برخی از نگاره‌ها به لحاظ روایت یک اتفاق مخاطب امروزی را یاد استوری‌بردهای تصویری می‌اندازند.

دقیقا. به نظرم باید حداقل دانشگاه‌ها را به سمت سبک‌شناسی ببریم. ما حتی بر سر عناوین و اسامی هم مشکل داریم. مثلا مکتبی داریم و معتقدیم نامش «شیراز آل جرایر» است ولی محمدزکی حسن آنرا «بغداد2» می‌داند. حداقل بر سر چنین موضوعاتی هم به توافق نرسیده‌ایم.

چگونه می‌توان بخشی از مشکلات و باگ‌های آسیب‌زا را در سیستم آموزشی رفع کرد؟

مسلما مشکلات سیستم آموزشی ما بخصوص در رشته‌هایی چون نگارگری قابل تصحیح است. انتقادی که من در اینباره دارم متوجه نشریه‌های علمی پژوهشی ماست. آنها مقداری به بازی‌های فتوشاپی نگاره‌ها معتاد شده‌اند. یعنی اگر فردی مقاله‌ای تحلیلیِ سبک‌شناسی بنویسد و مثلا با فتوشاپ روی عکس‌ها کار نکرده‌ باشد و از همان علامت‌های مرسوم ضربدر  و دیگر موارد استفاده نکرده باشد، داور و ارزیاب آن را رد خواهد کرد. متاسفانه این عرصه هم تصویرمحور شده  و متقابلا از تحلیل دور شده است. یکی دیگر از کارهایی که باید در حوزه دانشگاه انجام شود این است که اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها مدام مقاله ارائه دهند و به تالیف و نشر کتاب بپردازند. در نهایت این کار به رشد بیشتر نگارگری و روش‌های تحقیقی و پژوهشی می‌انجامد. آنها خودشان با این کار رشد می‌کنند و مثلا درجه استادیاری دریافت می‌کنند. طی این روند اگر استادی قصد مقاومت داشته باشد پرونده‌اش عقب خواهند ماند و حتی ممکن است به دلیل عدم پیشرفت در خطر اخراج هم قرار گیرد. در کل به نظرم مشکلات این چنینی ساختاری هستند و باید در حیطه قوانین کلان حل شود.

به عنوان سوال آخر از مقاله‌های خودتان بگویید با توجه به صحبت‌های‌تان درباره نشریه‌ها آیا آنها را به راحتی چاپ می‌کنید؟

خیر چاپ مقاله‌هایم راحت نیست. من چهارده سال است که به طور مستمر فعال هستم و بیشتر سعی کرده‌ام نگارگری را با خوانش فلسفی مورد واکاوری قرار دهم، به همین دلیل برای چاپ مقاله‌هایم با مشکلاتی مواجهم. معمولا نشریه‌های فلسفی نگارگری و مباحث مربوط به آن را متوجه نمی‌شوند. نشریه‌های هنری هم بخش فلسفی مقاله‌هایم را متوجه نمی‌شوند. این یعنی مقولات بیا رشته‌ای حداقل در حیطه مجلات تعریف مشخصی ندارند.

اگر ناگفته‌ای مانده بفرمایید.

هر‌آنچه لازم بود گفته شد. امیدوارم شرایط به گونه‌ای پیش رود تا به نگارگری و مقوله نگاره‌پژوهی بیش از قبل اهمیت دهیم و مسئولان و نهادهای دولتی و فرهنگی هم برنامه‌ها و حمایت‌هایی را در دستور کار قرار دهند.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز