خبرگزاری کار ایران

در سالروز شهادت شهید سید سعید (محمد) امیری‌مقدم منتشر شد؛

نامه‌ای به بهشت

asdasd
کد خبر : ۱۱۸۳۴۵۵

جریانات رسید به اینجا که بعضی‌ها دیگر به ارادت به خانواده شهدا، زنده نگه‌داشتن‌ها، به هدف‌داری راه شهدا اعتقادی ندارند! فکر می‌کنند چهار کلاس رفته‌اند یا چند کتاب خوانده‌اند دیگر نیازی به این چیزها ندارند! بیچاره نمی‌داند خودش نیازمند شرکت در این فعالیت‌هاست.

به گزارش ایلنا به نقل از سازمان اسناد و مدارک دفاع مقدس، امروز ۲۶ دی سالروز شهادت شهید سید سعید (محمد) امیری‌مقدم است. سید سعید (محمد) امیری‌مقدم از راویان مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس است که در عملیات کربلای ۵ در حین مأموریت به شهادت رسید.

در ادامه نامه شهید سید سعید (محمد) امیری‌مقدم به دوست شهیدش مجید صادقی‌نژاد را با عنوان «نامه‌ای به بهشت» می‌خوانید، نامه‌ای که همچون خود شهید زنده است و با گذشت سال‌ها برای جامعه امروزی نیز حکم تلنگر دارد:

بسم رب الشهدا و الصدیقین

خدمت برادر و دوست عزیزم مجید شهید

امیدوارم حالت خوب باشد و در جوار حضرت حق و سفره ابی‌عبدالله متنعم باشی.

مجید! به یاد داری آن زمانی که علی حلاجیان شهید شد؟ اولین شهید دوره‌مان بود. بچه‌ها خیلی متأثر شدند. علی با رفتنش مسئله حضور در جبهه را داغ کرد و چند نفر وارد جنگ شدند. بعد از او امیرهمایون صرافی هم شهید شد. با اینکه دومین شهید ما بود و علی‌رغم آنکه بچه‌ها می‌دانستند عده زیادی از دوستانشان در جبهه به سر می‌برند و امکان شرکت در تشییع جنازه امیر برایشان نیست، عده‌ای گفتند: «کار دارند و نمی‌توانند در تشییع جنازه شرکت کنند، این‌گونه توجیه می‌کردند که خود امیر هم راضی‌تر است که آن‌ها درسشان را بخوانند!»

همان‌هایی که فقط به فکر این هستند که اگر جبهه بروند، مادرشان چه حالی می‌شوند؟ بعضی‌ها به بهانه مسائل خانوادگی هنوز نمی‌دانند خمپاره چه صدایی دارد و مفقود چه معنایی؛ اسیر چه حالی دارد و مجروح چه دردی! فقط در فکر این هستند که حال مادرشان به هم نخورد، پدرشان دوریشان را تحمل نکند، خودشان از درس عقب نیفتند و… گذشت تا اینکه بلورچی، کریمیان، صالحی، کاظمی، فیض و… شهید شدند. بلورچی تنها پسر مادرش بود. مادرش هم تنها سرپرست او؛ کاظمی هم با کوهی از مشکلات خانوادگی…

ولی چه شد؟ این بار از هیچ هم بدتر، جواب سؤال «مگر این‌ها مشکلات نداشتند و رفتند؟» سکوت نبود! نرفتن تنها نبود! بلکه می‌گفتند: «اگر هر کاری دیگران کردند ما هم باید بکنیم؟ هر کس وظیفه‌ای دارد و…» ای‌کاش به همین‌جا ختم می‌شد. نه، باید بگویم تازه شروع شد.

جریانات رسید به اینجا که بعضی‌ها دیگر به ارادت به خانواده شهدا، زنده نگه‌داشتن‌ها، به هدف‌داری راه شهدا اعتقادی ندارند! فکر می‌کنند چهار کلاس رفته‌اند یا چند کتاب خوانده‌اند دیگر نیازی به این چیزها ندارند! بیچاره نمی‌داند خودش نیازمند شرکت در این فعالیت‌هاست. قضیه را به دید فایده رساندن نگاه می‌کند. فکر می‌کند اگر همکاری نکند، ضرری به کار می‌رسد یا اگر کمک کند، خدمت به شهید کرده است. بدبخت نمی‌داند در وهله اول خودش است که باید خاطره شهدا را در ذهنش نگاه دارد و از اعمال ناشایسته پشیمان شود. بگذریم نیامدند، شرکت نکردند؛ کم‌کم سر قبر شهدا هم دیگر نخواهند رفت. حالا سر قبرشان نرفتند به درک، راهشان را زیر سؤال نبرند.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز