خبرگزاری کار ایران

نویسنده کتاب "گفتمان نجات‌بخشی در عصر صفوی" مطرح کرد؛

با زنجیره‌ای از قهرمانان فره‌مند در متون تاریخی مواجهیم/ در بزنگاه‌های سیاسی هرگاه ایرانیان ناتوان و مستاصل شده‌اند، خانقاه‌نشین شدند/ زمینه‌های اجتماعی و روانی ایرانیان پذیرای قهرمانان است

asdasd
کد خبر : ۸۴۷۵۲۶

نسیم خلیلی می‌گوید: شاه اسماعیل ادعا می‌کند که او و حکومتش در خزانه رحمت را به روی مردم گشوده‌اند پس ناجیانی قهرمان به شمار می‌روند. تاریخ‌نگارانی که برای حاکمان صفوی می‌نوشته‌اند نیز در رونق دادن به این نگره‌ها بسیار موثر بوده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، بحرانی که به حیرت نینجامد کنش تولید نمی‌کند و اگر کنشی تولید نشود تغییری نیز روی نمی‌دهد. اما در میانه‌ی هر بحرانی رهزنانی هم یافت می‌شوند که با وعده درهای باغ سبز جنات برین؛ فرصت حیرت را ربوده و مردم را چنان مفتون می‌کنند که مجال پرسش و تغییر را از دست دهند. اما اگر جامعه‌ای در برهه‌ای از تاریخ خود و به دست خود راه بر چنین رهزنانی گشوده باشد چه؟ از سوی دیگر می‌توان از این بدبینی لختی دور شد و از امید و خوش‌بینی به قهرمانانی سخن گفت که اتفاقا تهی شدن زمین از آن‌ها مایه رخت بربستن کامیابی و بهروزی مردمان شده است؟ مصلحان و صالحانی اغلب مظلوم که گریز و انزوایشان می‌تواند و چه بسا توانسته که اقوام مختلفی را در تاریخ از عرش تعالی به فرش رنج و محنت و سکون رساند. یکی از این مقاطع مهم در تاریخ ما عصر صفویه و برآمدن حکومتی بود که داعیه نجات داشت. نسیم خلیلی، داستان‌نویس و فارغ‌التحصیل دکترای تاریخ از دانشگاه الزهرا (سلام الله علیها) که اخیرا کتابی با عنوان "گفتمان نجات‌بخشی در عصر صفوی" از او منتشر شده، پرسیدیم چرا  عصر صفوی از این منظر روایتی مهم در تاریخ ماست؟

قبل از اینکه وارد بحث درباره «گفتمان نجات‌بخشی در عصر صفویه» بشویم؛ می‌توانیم از خود «نجات‌بخشی» سخن بگوییم. یک گفتمان نجات‌بخش اساسا ناظر بر چیست و چه مولفه‌هایی دارد؟

 در پاسخ به این پرسش؛ آنچه اکنون به ذهن من می‌رسد، آن است که گفتمان نجات‌بخش برآمده از یک بستر و گفتمان دیگری‌ست که شاید بتوان آن را گفتمانی منفعل، مستاصل، غمگین اما همچنان امیدوار تعبیر کرد. در بسیاری از بزنگاه‌های سیاسی، وقتی این بستر پر و پیمان‌تر شده‌ است، آدمیان بیش از پیش به ساختن گفتمان نجات‌بخش اندیشیده یا بهتر است بگویم به آن پناه برده‌اند. در یک گفتمان نجات‌بخش، انسان بیش از آنکه متوجه مسئولیت‌های خود باشد به دست یاریگری می‌اندیشد که از سوی یک قدرت فراتر از توان آدمیان کوچک کوی و برزن، امیدآفرینی می‌کند.

در یک جامعه با ویژگی‌های مذهبی مثلا یک جامعه شیعی، چنین گفتمانی در واقع بخشی از آموزه‌های دینی به شمار می‌رود و از این رو تنها ناظر بر رویکردی جامعه‌شناسانه نیست در واقع به این تعبیر مذهبیون به معنای غایت‌شناسانه‌ی نجات‌بخشی بیش از آرامش دنیوی اهمیت می‌دهند. آنها معتقدند که بر اساس نصوص دینی این جهان هر چقدر هم که بر مذاق آدمیان خوش نیاید؛ مسیر درستی را طی می‌کند چراکه قرار است به ظهور یک نجات‌بخش فرجامین بینجامد. این نگره تنها در آیین تشیع به رسمیت شناخته نمی‌شود بلکه زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان نیز در فلسفه دینی خود به نجات‌بخش می‌اندیشند اما این نگره گاه در قالب حیات روزمره آدمیان بازتاب پیدا می‌کند و حاصلش یا پناه بردن به قهرمانان افسانه‌ای‌ست که به لحاظ پشتوانه ادبیات شفاهی فراوان نمونه‌های آن را می‌توان بازیافت و یا اساسا سیمای این قهرمان نجات‌بخش را در چهره انسانی‌های اطراف خود بازمی‌جویند.

در دوره صفویه شماری از حاکمان واجد این کاریزما از نگاه مردم بوده‌اند امروزه روز نیز انسان‌ها اغلب به لحاظ روان‌شناسی اجتماعی بیش از آنکه خود بخواهند تحولی در بنیان‌های زیست اجتماعی به وجود آورند به رهبرانی قهرمان‌وش فکر می‌کنند که باید مردم را به سمت تحول حرکت دهند. به طور کلی گفتمان نجات‌بخش گفتمان جامعه‌ای‌ست که پا در اندیشه‌های پیشامدرنیستی دارد و همچنان به دنبال فره ایزدی و ظل سلطنت است.

نسبت میان نظریه و برنامه عملی در گفتمان‌های نجات‌بخش چطور سامان می‌یابد؟

موضوع متوسل شدن به یک قهرمان رهایی‌بخش یا بحث دراز‌دامانِ اندیشه‌های نجات‌بخشانه در منظومه فکری آیین‌های دینی، تکه‌هایی از زندگی ملموس و روزمره آدمیان‌اند در گذر زمان. پژوهنده امروزی می‌تواند بر اساس نظریات مختلف جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی و روانشناسی اجتماعی به نقد و تحلیل و بازجست چرایی نضج‌گیری چنین گفتمان‌هایی اهتمام ورزد اما آنچه مهم است اینکه در عمل مجموعه‌ای از نیروهای اجتماعی در ادوار مختلف تاریخی؛ زیستن در گفتمان نجات‌بخشانه را توصیه کرده‌اند. قصه‌گویان؛ ابومسلم‌نامه‌ها حسین‌کرد شبستری‌ها، حمله‌های حیدری‌ را در قهوه‌خانه‌ها و گرد‌هم‌آیی‌های مردمی نقالی کرده‌اند تا مردم را به بازتولید قهرمانان اساطیری امیدوار کنند یا در فضایی که مثلا شاهنامه‌خوانی طرد می‌شده‌ است، برخی شخصیت‌های مذهبی را قهرمانان نجات‌بخش تصویر کنند، در کنار آنها؛ حتی آنها که شورش می‌کرده‌اند نیز از این نیاز جمعی به حمایت از یک قهرمان غافل نبوده‌اند و به دامان اندیشه‌های نجات‌بخشانه چنگ می‌زده‌اند و مثلا خود را متمهدیانی (کسانى که به دروغ ادعاى مهدویت کرده‌اند) معرفی می‌کرده‌اند که به نجات جامعه آمده‌اند. اکنون می‌توان با رهیافت‌های نظری این استقبال تاریخی را در ادوار مختلف بازنگری و موشکافی کرد.

 اکنون اگر انضمامی‌تر به موضوع واردشویم؛ چه زمینه‌هایی در کار بود تا چیزی همچون گفتمان نجاتبخشی در عصرصفوی سربرآورد؟

شاید زمینه‌های اجتماعی و روانی چنین گفتمانی را در عصر مورد بحث بتوان در روحیه جمعی و تاریخی ایرانیان بازجست؛ آنچه که در گستره تاریخ‌نگاری مثلا تحت عنوان تقدیرگرایی و باور به جبر زمانه به گستردگی بازتاب یافته‌ است. بزنگاه‌های سیاسی نزدیک به دوره صفوی نیز بر این روحیه منفعل جمعی دامن زده‌است. نمونه برجسته‌اش ایلغار مغولان که ناتوانی و استیصال ایرانیان را در اوج خود می‌نمایاند. از رهگذر این حادثه بسیاری به دامان تصوف پناه می‌برند. خانقاه‌نشین و رها از جامعه می‌شوند و در این گفتمان بیش از پیش به پیر و مراد و مرشد می‌اندیشند. در دوره تیموریان نیز این رویکرد همچنان به حیات خود ادامه می‌دهد؛ ایرانیان شکست‌خورده در نبردهای پیاپی اکنون تیمور را که خود نیز از این وجه روانشناسانه اجتماعی گویی آگاه است و می‌کوشد خود را به دراویش و متصوفه نزدیک کند، به چشم یک منجی می‌نگرند. جنبش‌های متعددی نظیر حروفیه نیز که در معرفت‌شناسی خود اساسا به موضوع نجات‌بخشی اندیشیده‌اند و مقبولیت چنین جنبش‌هایی در میان توده‌های مردم نیز زمینه را برای بارورشدن این گفتمان در دوره صفویه هموار می‌کند. در واقع انسان از پس ناملایمات تاریخی به دوره ثبات نسبی صفویه رسیده‌است و اکنون می‌خواهد آرامشی فراتر از گذشته برای خود بسازد. در نتیجه شاه اسماعیل را هم ناجی می‌بیند شاه‌اسماعیلی که در نبرد با دشمن شکستی فاحش می‌خورد و بلور امید دیرپای آنها را به شکست‌ناپذیری قهرمانان می‌شکند.

آیا سامان سیاسی توانست با این گفتمان‌های نجات‌بخشانه نسبتی برقرار کند به عبارت دیگر، اساسا این گفتمان‌ها در چه موضعی نسبت به سامان سیاسی و قدرت مستقر سیاسی شکل گرفتند؟

اگر به یاد بیاوریم که خود صفویان با انتساب و تعلق خاطری دیرپا به گفتمان تصوف، از حامیان این نگره در اجتماع به شمار می‌رفته‌اند و از دیگر سو منادیان رسمیت‌ یافتن مذهب شیعه در قالب یک گفتمان نجات‌بخش به لحاظ اعتقادی و آیینی بوده‌اند، درمی‌یابیم که آنها تا آنجا که این گفتمان یک نومیدی بر ضد خود آنها نباشد، نه تنها آن را برمی‌تابیده‌اند بلکه حامی و بسط‌دهنده آن بوده‌اند.

ما پیش از صفی‌الدین اردبیلی با زنجیره‌ای از قهرمانان فره‌مند در منابع و متون تاریخی مواجهیم که واجد ویژگی‌های قهرمانان اساطیری‌اند نمونه روشن‌اش محمد حافظ از نیاکان صفی‌الدین که معروف بوده‌است ناگهان ناپدید شده و پس از هفت سال از آسمان بازگشته و اعتراف می‌کند اجنه او را ربوده‌اند و به او قرآن و عرفان آموخته‌اند. این اجنه شاید تعبیری عامه فهم بوده‌ است که توده‌ها از انتساب عرفا به آن لذت می‌برده‌اند. خواب‌هایی که شیخ صفی می‌بیند نیز رویاهای صادقه‌اند که اغلب با خبر دادن از آینده‌ای که به دست فرزندان و اخلاف او ساخته‌ خواهد شد؛ زمینه فکری نزدیکی قابلی توجهی میان آنچه مردم در قالب گفتمان نجات‌بخش بدان می‌اندیشیده‌اند و آنچه این نهضت و بعدها حکومت از مردم طلب می‌کرده‌ است، می‌نمایاند.

با شکل‌گیری حاکمیت صفویه نیز این وجه دست‌ به دست میان حاکمان چرخید؛ شاه اسماعیل اول در اوج این گفتمان ایستاد. او حاکمی متصوف و در عین شاعر است که با ادبیات خود می‌کوشد زمینه فکری همواری برای انتساب خود و خاندانش به اندیشه‌های نجات‌بخشانه بسازد مثلا آنجا که چنین می‌سراید: در خزانه رحمت به قفل حکمت بود / زمان دولت ما در رسید و در وا شد ...

چنانکه پیداست شاه اسماعیل ادعا می‌کند که او و حکومتش در خزانه رحمت را به روی مردم گشوده‌اند پس ناجیانی قهرمان به شمار می‌روند. تاریخ‌نگارانی که برای حاکمان صفوی می‌نوشته‌اند نیز در رونق دادن به این نگره‌ها بسیار موثر بوده‌اند. این نویسندگان با تاکید بر انتساب خاندان صفویه به خاندان پیامبر به کوشش خود وجهی مذهبی می بخشیده‌اند و تاکید می‌کرده‌اند که صفویه به عنوان خاندانی که نسب به ائمه می‌برند وظیفه دارند حکم امام زمان غایب را در جامعه جاری کنند. افرادی همچون ابن‌بزاز در صفوه‌الصفا افزون بر این ظهور صفویه را بر اساس تفسیر برحی احادیث پیشگویی‌ شده از سوی پیامبر اسلام(ص) می‌دانسته‌اند. اما روشن است که وقتی این گفتمان بیش از هر چیز به سمت اندیشه‌های غالیانه (غلوآمیز) میل پیدا کرد چنانکه تبلور آن را در اندیشه‌های نقطویه بازی‌یابیم، حاکمیت نیز که کم‌کم از لزوم مشروعیت‌آفرینی این‌چنینی برای خود دور شده‌اند؛ چنین گفتمانی را مزاحم و چه بسا بر‌هم‌زننده نظم اجتماعی می‌دانست. اندیشه‌ای که در زمان شاه‌عباس کبیر رخ داد؛ شاید از این رو که شاه‌عباس کمتر از اسلاف خود به نگره‌های کاریزماتیک بها می‌داد و بیشتر حاکمی عمل‌گرا بود تا اندیشه‌باور.

با زنجیره‌ای از قهرمانان فره‌مند در متون تاریخی مواجهیم/ در بزنگاه‌های سیاسی هرگاه ایرانیان ناتوان و مستاصل شده‌اند، خانقاه‌نشین شدند/ زمینه‌های اجتماعی و روانی ایرانیان پذیرای قهرمانان است

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز