نذری کافهسینما؛ سفری کوتاه به میراث معنوی و ناملموس
انتهای باغ ییلاقی محمدشاه قاجار در باغفردوس(شمیران) که امروزه به موزهسینما تعلق دارد، کافهسینما واقعشده که ۵ سال است بچههای این کافه، شب تاسوعا خوراک نذری میپزند.
به گزارش ایلنا، اعظمالسادات پورهاشمی مدیر اجرائی کافهسینما میگوید؛ «نذر کافهسینما الان ۵ سال است که با بلند شدن بانگ اذانِ شب تاسوعا توسط بچههای کافهسینما ادا میشود.
وی دربارهی فلسفهی خوراک نذری در یک کافهی مدرن میگوید: «دعوت میکنم تا به این موضوع از زاویهای جدید و از دریچهی میراث معنوی و میراث فرهنگی ناملموس نگاه کنیم که توسط سازمان ملل متحد «گنجینههای بشری» نامیده شدهاست و به فرایندهای فرهنگی گفته میشود که از نسلهای پیشین باقی ماندهاند.»
او ادامه میدهد: «در بحث میراث معنوی و میراث ناملموس، هیچ آیین بزرگ بشری در جهان بدون آنکه خوراک در متن آن تعبیه شده باشد، نمیتوان یافت و این اختصاص به مُحرّم و ایران ندارد. بخشهای زیادی از فرهنگ بشری بهشکل ناملموس است ازجمله آشپزی که قابل ثبت و ضبط هستند ولی قابلیت ذخیره در محل فیزیکی را ندارند اما فرهنگ یا آئینی پشت سر دارند و جهان به این آئینها با احترام نگاه میکند.»
اعظمالسادات پورهاشمی دربارهی حجم خوراک نذری کافهسینما میگوید: «طبعاً حجم این نذری زیاد نیست و با امکانات و توان ما تناسب دارد و اصولاً فلسفهی حضور خوراک در آیینها (صرفنظر از حجم آن) به دلیل نقش آن در ایجاد انسجام اجتماعی و بازتولید پیوندهای گروهی است و ما نیز در کافهسینما با طبخ این خوراک نذری، همین فلسفه را دنبال میکنیم.»
وی صحبتهایش را با نحوهی توزیع این غذای نذری به پایان میبرد: «بخشی از این نذر به کودکان کار و خیابان، بخشی به همسایگان، بخشی به مشتریان ثابت کافه، بخشی به بچههای کافهسینما و بخشی به مخاطبان فرهنگی و هنری ما اختصاص مییابد.»
احسان میرابزاده، مالک و طراح کانسپت کافهسینما دربارهی طبخ خوراک نذری در کافه میگوید: «درواقع ریشهی نذری این است که خوراک را از یک عنصر فردی به یک عنصر اجتماعی تبدیل میکند که همراه خود جدای از رفع نیازهای فیزیولوژیک، نیازهای روحی و انسانی را هدف میگیرد. دست کم، باهم غذا خوردن و دور یک سفره جمع شدن، مظهر تعلق داشتن به یک خانواده و یک جمع بزرگ است و سفرهی نذری، بر اساس احساس معنوی و جایگاه امام حسین(ع)، فقیر و غنی را کنار هم مینشانَد.»
به گفتهی میرابزاده معمولا در همه جوامع، پیشنهاد خوراک، به مثابۀ پیشنهاد محبت و دوستی است لذا احساسی را با خود حمل میکند و پذیرفتن آن نیز در حکم استقبال و ارائهی پاسخ مثبت به این پیشنهاد است.
مرتضی رضوانفر، عضو هیئتعلمی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری در همین رابطه معتقد است: «عاشورا و نذری در دوره مدرن، توانسته است مفهوم سنتی محله را مجدداً بازتعریف کند زیرا اجارهنشینی و جابجایی، باعث نابودی مفهوم محله شده و برگزاری مراسم مُحرّم و پخش خوراک نذری جزو معدود عناصر حفظ روابط محلهای است. برخی از مردمشناسان یکی از معیارهای تقسیم محلات را محدودۀ حرکت دستههای عزاداری و پخش نذورات میدانند. همچنین ظرف خوراکی که به درب خانهی همسایه فرستاده میشود در دل خود پیامی دارد و به همین دلیل است که دشمنیها و فاصلهها را کم میکند و از فردای عاشورا میتوان تغییرات در ارتباطات محلی را مشاهده کرد.»
احسان میرابزاده در پاسخ به این پرسش که نذریدادن با کافه چه نسبتی برقرار میکند میگوید: «ریشههای فرهنگی آن را که عرض کردم. اما این یک امر در درجه اول، یک بُعد شخصی دارد که ضرورتی به توضیح نیست اما یک بُعد دیگر هم از نظر فرهنگی دارد. تگلاین کافهسینما «A Journey of taste and culture» است و ما با طبخ خوراک نذری، درواقع سفری نیز به میراث معنوی و فرهنگی ناملموس خودمان داریم.»
او معتقد است: «کافه و کافهنشینی یک امر فانتزی نیست بلکه کارکرد اجتماعی و محلهمحور دارد. هرچه برجها بلندتر میشوند و خانهها کوچکتر و ترافیک بیشتر، نتیجه آن میشود که نیاز ما به معاشرت، روزافزون میشود و چون فضاهای عمومی شهر برای معاشرت، متنوع نیست معاشرت شهروندان به کافهنشینی محدود میشود. باید بگویم که هر رویداد شخصی، اجتماعی، فرهنگی و آئینی با کافه و کافهنشینی میتواند نسبت برقرار کند. کافهنشینی به هیچوجه نه یک امر فانتزی یا متعلق به قشری خاص، بلکه برآمده از نیاز شهر و شهروندان امروز است و فضای تنفس فرهنگی شهروندان و پناهگاهی برای دوری از استرسهای روزانه است و لازم است این نیاز دیده شود و باور شود.»
وی ادامه میدهد: «انعطافپذیری در برداشت از مفهوم و کاربرد «کافه» میتواند این ظرفیت اجتماعی و فرهنگی را به نفع جامعه فعال کند. بگذریم که در سالهای اخیر چه تاثیری در رشد کارآفرینی و خلاقیت داشته است.»
نگاه میرابزاده به کافه و کافهنشینی، نگاهی انسانی است. او معتقد است: «کافه به تنهائی آجر و سیمان و آهن است. اما آنچه برای این مکانها مفهومی انسانی به تعبیر من ایجاد میکند این است که کافه مکانی برای گفتگوست و حواس ما را درگیر میکند. بنده کافهها را مکانهائی برای رشد انسانیت میدانم. میپرسید چرا؟ چون کافهها جائی هستند که ما حرفزدن باهم را تمرین میکنیم؛ منظورم چیزی فراتر از سینما و تئاتر و کنسرت است که به نظرم مقصد هستند و در این مقاصد بیش از آنکه گفتگو کنیم، کنار هم مینشینیم و به صحنه نگاه میکنیم هرچند که زمینهی حرفزدن را به ما میدهند اما کافهها چیز دیگری هستند.»
او ادامه میدهد: «کافهها فرصت حرفزدن را به ما میدهند هرچند که این حرفزدنها به نتیجهی خاصی هم ختم نشود. این حرفزدنهاست که مقصد کافهنشینی را «همنشینی» تعریفمیکند. اینکه احساس نیاز برای حرفزدن و همنشینی چقدر متنوع و متکثر و ضروری است، خود مقولهی دیگری است.»
وی در پایان میافزاید: «چه در جهان و چه در ایران، کافهنشینی در درجهی نخست از یک نیاز تفریحی و همنشینی سرچشمه میگیرد یعنی دیدارهای دوستانه و یا پاتوقی میان محلکار و خانه، برای رفع خستگیهای روزانه اما دیدگاه دیگری هم هست که کافهنشینی را پاتوقی فرهنگی میداند و به نظر میرسد بخشی از جامعه ایرانی با افزایش حضور اهالی فرهنگ و هنر در کافهها، دارد وارد چنین برداشتی از کافه و کافهنشینی میشود.»
به گفتهی این فعال گردشگری، تاکنون به نام ایران، ۱۳ مورد در فهرست میراث فرهنگی و معنوی بشر در یونسکو ثبت شدهاند که شامل: نوروز، قالی فارس، قالی کاشان، ورزش زورخانهای، تعزیه، دانش ساخت لنج، نقالی ایرانی، موسیقی سنتی ایرانی، موسیقی بخشیهای خراسان، قالیشویان، چوگان، کمانچه و پخت نان لواش میشود و از این بین نمایش «تعزیه» مرتبط با واقعهی کربلا و آئین «قالیشویان» تنها آیین مذهبی است که به تقویم خورشیدی برپا میشود.
ثبت میراث فرهنگی و معنوی به منظور آشناترکردن بیشتر جهانیان با ابعاد گوناگون فرهنگ و رسوم ملتهای سراسر جهان است و میطلبد تا سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری در این خصوص فعالیت بسیار بیشتری از خود نشان دهد.