نمایش «در جست و جوی خانه خورشید» در اتاق مستند کارفه
در اتاق مستند کارفه، این هفته مستند «در جست و جوی خانه خورشید» به کارگردانی مهدی باقری با موضوع ناصر خسروی تهران نمایش داده شد.
به گزارش ایلنا، در اتاق مستند کارفه، این هفته مستند «در جست و جوی خانه خورشید» به کارگردانی مهدی باقری با موضوع ناصر خسروی تهران نمایش داده شد. پس از این جلسه نمایش مستند، پوریا جهانشاد، منتقد و پژوهشگر، درباره آن گفت: این مستند پیچیدگیهایی دارد و مواردی که میخواهم به آن اشاره کنم در لایههایی از فیلم قرار دارد که تحلیل آن را کمی دشوار و در عین حال جذاب میکند.
در این جلسه ترانه یلدا (معمار و شهرساز) گفت: خیابان ناصرخسرو را همه میشناسیم و دوست داریم. متأسفانه خالی از سکنه شده. بافت محله خالی شده. وسطهای بافت خراب شده و البته در عودلاجان شرقی هم هنوز کسانی زندگی میکنند. در مستند مهدی باقری پرتره جالبی از ناصرخسرو میبینیم.
پوریا جهانشاد افزود: جملهای در فیلم بود که بهنظر من جمله خیلی کلیدی است؛ جایی که عاشق میگوید: «آدم چیزی را که نداشته نمیتواند از دست بدهد.» این جمله اشاره به نوعی «نداشتن» میکند، اما «نداشتنی» که آگاه به ضرورت های آن «داشته» است؛ به این معنا که کسی که این جمله را بیان میکند میداند آن عنصر «نداشته» وجودش در زندگی او ضروری است. در عین حال که میدانیم چیزی را نداریم، فکر میکنیم باید آن را داشته باشیم؛ یک وقتی چیزی را نداریم و به آن فکر هم نمیکنیم اما وقتی هست که چیزی را نداریم ولی به آن فکر میکنیم، این شکلی از آگاهی است که پتانسیل احیا با بازپسگیری آن عنصر نداشته یا از دست رفته را زنده نگاه میدارد. این تجربهای است که ما در ایران، در زندگی شهروندیمان داریم. مدام حس میکنیم چیزهایی را نداریم اما موضعمان لزوماً انفعال نیست، در پی داشتن آن هستیم که به نوعی اوضاع را تغییر بدهیم؛ در واقع این نداشتن، شکلی از داشتن هم میتواند تلقی شود.
ترانه یلدا در ادامه افزود: باید در نظر داشت که شهر مثل لوحی است که مدام پاک میشود و باید دوباره روی آن نوشت ولی نشانههایی از قدیم هم روی آن هست، پس میتوان گفت ما آن نشانههای قدیمی را هم داریم و شهر را از قدیم داشتهایم.
در اینجا مهدی باقری کارگردان مستند «در جست و جوی خانه خورشید» گفت: درباره ناصرخسرو فکر میکنم، ناصرخسرو از موقعی که اتصال سه بازار به هم بوده، مردم احساس مالکیت نسبت به آن نداشتهاند. از وقتی در دوره ناصری تبدیل به خیابان می شود، یک خیابان حکومتی محسوب میشود. البته به شکل خیلی نمادین. یک سمت دیوار ارگ بوده. یک سمت هم همیشه مردم و محله بوده. این دو هرگز ترکیب نشدهاند. در دهه ۴۰ به بعد هم که ساختمانهای دولتی ساخته شدند ارتباطی بین دو سوی خیابان شکل نگرفت. نکتهای که وجود دارد، این است که رابطهای بین دو سوی خیابان هرگز ایجاد نشد.
پوریا جهانشاد گفت: در ادامه صحبت قبلیام میخواهم بگویم که آن قرارگیری روی مرز داشتن و نداشتن یک تم اصلی در فیلم است. چون اساساً این فیلم روی مرز حرکت میکند؛ مثلا عاشق روی عمارت خورشید در پی خانه خورشید است، در واقع به گونهای استعاری روی جایی ایستاده است که در پی آن است؛ یا خود مستندساز روی مرز بین کاخ شاه و شهر حرکت میکند؛ روی یک مرز که همه میدانیم، مرز در عین حال که امری انتزاعی است، شکل دهنده فاصلهها و تمایزات است. یک مرز دیگر که در فیلم ساخته میشود و بسیار مهم است، مرز دو گونه تاریخنگاری است که در فیلم به شکل موازی به جریان میافتند؛ خرده تاریخی که تاریخ دلدادگیها، عاشقیها و زیست روزمره انسانهای عادی است و کلان تاریخی که متکی بر وقایع نگاریِ تقویمی و قهرمان سازی است. این فیلم مهدی باقری در امتداد «اهالی خیابان یک طرفه» اش تاریخ اجتماعی و زیست روزمره را بر دومی ارجح میداند. وقتی این خرده تاریخها در کنار کلاننگاریهای تاریخی قرار میگیرد، مشکلات این دومی که نگاهی انسان زدوده و از بالا به تاریخ و انسانها دارد و با خود قطعیتی را در پس نام تاریخ دنبال میکند، به خوبی آشکار میکند.
در اتاق مستند کارفه، هر یکشنبه مستندی با حضور عوامل نمایش داده میشود.