خبرگزاری کار ایران

گزارش ایلنا از نمایش فیلم قصه‌ها در فضایی متفاوت؛

«قصه‌ها» را صاحبان قدرت ببینند

بنی‌اعتماد می‌گوید؛ من می‌گویم و تو گوش کن. می‌گوید؛ من نشان می‌دهم؛ تو ببین. تویی که قدرت چاره کردن این معضل را داری. تویی که وظیفه‌ات چاره کردن است. اما کو چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن.

به گزارش خبرنگار ایلنا؛ تجربه تماشای «قصه‌ها» به همراه رخشان بنی‌اعتماد؛ سیدمحمد بهشتی، معین، اصغر فرهادی، جعفر پناهی، رویا تیموریان، مسعود رایگان، باران کوثری، احمد مسجد جامعی، شهرام مکری، لیلی گلستان، اعضای انجمن زنان کارآفرین، معاون ریاست جمهوری در امور زنان، دکتر نگین مشاور وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی، سهیلا جلودار زاده مشاوره وزیر صنعت معدن و تجارت، پری داداندیش مشاور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، خانم کولایی و بسیاری دیگر؛ خوشایند بود اما کم داشت؛ جای کسانی را که سینمای اجتماعی ما را «سیاه‌نما» می‌خوانند. اگر کسانی‌که این لفظ نامیمون را برای نشان دادن واقعیت‌های اسفبار زیرپوست این شهر می‌گذارند دیدی شبیه فرهادی داشتند؛ القاب پاک و سفید را برای فیلم‌هایی مانند «قصه‌ها» دلپذیرتر از "سیاه‌نما" می‌یافتند. آن زمان به جای پاک کردن صورت مسئله با عدم نمایش چنین فیلم‌هایی به حل مسئله کمک می‌کردند. حتما به قول مستندساز فیلمِ «قصه‌ها» این افراد جامعه را نگاه نمی‌کنند و صدای عجز کارگران را نمی‌شنوند که تصویر کردن واقعیت‌ را  "سیاه‌نمایی" تعبیر می‌کنند. «قصه‌ها» را باید فیلمی برای قانون‌گذاران و سیاستگذاران دانست تا ببینند و بشنوند هرآن‌چه را که چشمان و گوش‌هایشان نمی‌بیند و نمی‌شوند. جمله نماینده مادران صلح مناسب‌ترین تاکیدی‌ست که می‌توان درباره «قصه‌ها» گفت: "بنی‌اعتماد برای قدرتمندان فیلم ساخت تا ببیند".

هر کس‌که از پیش‌ترها سینمای بنی‌اعتماد را دنبال کرده باشد «قصه‌ها» برایش غریب آشنا می‌شود. حلیمی کارمند فیلم «زرد قناری»، نوبر «روسری آبی»، معصوم «زیرپوست شهر»، ننه گیلانه فیلم «گیلانه»، سارای «خون بازی» را به تصویر درآورده. اما «قصه‌ها» صدای انفجار سکوت همه این آدم‌هاست که به شکل طعنه‌های رگباری به سمت‌مان هجوم می‌آورند. بنی‌اعتماد در «قصه‌ها» با آینده‌نگری و آینده‌پژوهی از خود نقش یک مددکار اجتماعی پویا را به نمایش گذاشته و به ما سرنوشت کاراکترهای داستان‌هایش را نشان داده.

باید سخت باشی که صدای طوبی‌ را خطاب به مسئولان و سیاستگذاران بشنوی و خم به ابرویت نیاید. بی‌شک گلاب آدینه لحن بیان این دیالوگ‌ها و میمیک صورت را از روی یک طوبای واقعی اتد زده که بازی‌اش این چنین مو بر بدن سیخ می‌کند.

فیلم‌های بنی‌اعتماد؛ چکیده‌ای از مستنداتش از اجتماع

این ادعا را زمانی مطمئن‌تر می‌توان مطرح کرد که مسجد جامعی می‌گوید: " فیلم‌های بنی‌اعتماد؛ گزارش‌ها، مستندات و عقبه‌هایی بسیار بیشتر از آن‌چیزی دارد که نمایش داده می‌شود و چکیده‌ای از هر آن چیزی‌ست که در واقعیت گذشته". به گفته خودش این‌ها را زمانی فهمیده که  در حال نگارش مقاله‌ای درباره خاستگاه سینمای اجتماعی ایران بوده و بنی‌اعتماد را پایه‌گذار سینمای اجتماعی و اخلاقی ایران یافته و بر بیان صادقانه کلام و تصویر این بانو اذعان می‌کند.

به گواه مسجد جامعی؛ حضور بنی‌اعتماد در جامعه پیام بازگشت به ارزش‌ها، صداقت‌ها و دانایی‌هایی‌ست که فراموش شده و او این حس‌ها و نگاه‌ها را صمیمانه، عریان و گاهی بی‌رحمانه بازتاب می‌دهد و در این راه بسیار تلاش می‌کند.

قرائت پیام رییس دولت اصلاحات توسط مسجدجامعی

این تعاریف و تمجیدها زمانی دَم می‌کشد و مهر تایید می‌خورد که  مسجد جامعی پیامی را به نیابت از رییس دولت اصلاحات قرائت می‌کند:

به نام خداوند بزرگ؛

هنر تجلی‌گاه جان انسان زیبابین و زیبایی‌پسند است. نمی‌توان از هنر متعهد و ناظر درد آشنا سخن گفت و نام نیکوی بانوی باوقار و مودب هنر ایران؛ سرکار خانم " رخشان بنی‌اعتماد" را ندید، نشنید و حرمت او را پاس نداشت. گرامیداشت یاد و نام این بانوی والامنش، انسان خیرخواه و هنرمند گرانقدر؛ گرامیداشت زیبایی، تعهد، انسان‌دوستی و عدالت‌خواهی‌ست. درود بر عزیزانی که قدر چنین بزرگوارانی را می‌دانند و نقش آنان را در عرصه هنر و فعالیت‌های اجتماعی پاس می‌دارند. برای سرکار خانم رخشان بنی‌اعتماد در همه حال و همه جا سلامتی و کام‌روایی از درگاه خداوند بزرگ طلب می‌کنم و همواره چشم انتظار آثار ارزنده ایشان هستم. اردیبهشت ماه 94 سیدمحمد خاتمی.

چرایی برگزاری نکوداشت برای بنی‌اعتماد توسط انجمن زنان مدیر کارآفرین

به گفته فیروزه صابر از روسای انجمن زنان مدیر کارآفرین؛ چرایی برگزاری چنین مراسمی برای یک فیلمساز این است که رخشان بنی‌اعتماد کارآفرین حوزه فرهنگ و هنر این سرزمین است و کارآفرینی فرهنگی از دو جنبه به نسبت دیگر حوزه‌های کارآفرینی چالش بیشتری دارد: اول این‌که در جامعه سهم تاثیرگذاری بیشتری دارد. دوم این‌که باید متناسب با ارزش‌های مقبول اجتماعی باشد. این دو چالش؛ کار را برای کارآفرینان حوزه  فرهنگی نسبت به سایر حوزه‌ها سخت‌تر می‌کند. زیرا ضریب تاثیر حوزه فرهنگی در قبض و بست سیاست‌های کلان کشور بسیار بالاست. نه تنها در کلیت موضوعات اثر می‌گذارد بلکه در موجودیت کسب و کارها و مشاغل نیز نقش دارد.

اما چرا رخشان؟ او در دهه 60 که یکی از بحرانی‌ترین و پرچالش‌ترین دهه‌‌های اخیر برای مردم ایران به خصوص زنان بود؛ ریسک می‌کند از حوزه تلویزیون خارج شود و در عرصه سینما به عنوان اولین کارگردان سینمایی فیلم «خارج از محدوده» را می‌سازد. اما نوآوری او چه بود؟‌ او هنر و مسائل اجتماعی را درهم تنیده کرد و به بیننده حس داد همچنین نقش زن را در طیف‌ها، نیازها، محدودیت‌ها و آسیب‌های مختلف به تصویر کشید. اما این تصویر را در حد آسیب، چالش و محدودیت متوقف نکرد که  تنها تحقیر اجتماعی زن را نمایش دهد. او در پس روزنه‌‌هایی که وجود داشت امید، استواری، رشد و تعالی زن ایرانی را نشان داد. اما در پس همه این‌ها ویژگی اخلاق برای او مرز نداشت. به همین دلیل انجمن زنان کار آفرین وظیفه خود دانست که در این نیمه بهار و اردیبهشت مراسمی را برای او که همه به نام "بانوی اردیبهشت" می‌شناسیمش نکوداشتی برگزار کند. امیدوار هستیم جامعه ما و مسئولان ما نیز از اویی که برای ما الگوست تقدیر ویژه‌ای کنند.

معاون ریاست جمهوری در امور زنان چه گفت؟

شهیندخت ملاوردی معاون ریاست جمهوری در امور زنان و خانواده؛ گفت: "امیدوارم این مراسم ادای دینی باشد به تلاش‌های فراوانی که خانم بنی‌اعتماد در خدمت به جامعه هنر ایران انجام داده. حساسیت آگاهانه او نسبت به معضلات و دردهای پیدا و پنهان جامعه‌ای که او در آن زندگی می‌‌کند؛ باعث شده جنس فیلم‌نامه‌ها، کارگردانی‌ها و مستندهایش واقعی و ملموس باشد. خوشحالیم که او در مراسم هنری و فرهنگی جهانی چهره‌ای از زن موفق و آگاه ایرانی نشان داده که نه تنها به داوری مسائل درونی جامعه ایران می‌نشیند بلکه در مسند و داوری انتخاب آثار و افکار دیگر جوامع تکیه می‌زند. این نگاه موشکافانه و این نزدیکی و آشنایی با کاستی‌ها ونیازهای جامعه که در آثار و احوال هنرمندان  متعهد وجود دارد هزار بار تاثیرگذارتر و قدرتمندتر از هر قانون، تبصره، قانون، خطابه و تحلیلی‌‌ست. او با رصدگری مسائل؛ نگرانی خود را از تبدیل آن به بحران در جامعه تزریق می‌کند.تا با ایجاد حساسیت در سیاستگذاران و برنامه‌ریزان توجه آنان را به چاره‌اندیشی جلب کند و این مهمترین تفاوت میان رویکرد سلامت محور با رویکرد درمان محور است که از مبتلا شدن جامعه به سرنوشت نوش‌دارو پس از مرگ سهراب پیشگیری کند. این نگاه بارها شایسته تقدیر است. نگاهش را می‌ستاییم و تلاش‌هایش را ارج می‌نهیم."

تجربه دیدن «قصه‌ها» در جمعی غیرایرانی و بدون پیشینه ذهنی

اصغر فرهادی دو نکته را مطرح می‌کند: اول در مورد شخص بنی‌اعتماد و دوم در مورد فیلم «قصه‌ها».

"ما معمولا زمانی که آثار یک هنرمند را می‌بینیم تصویری از آن خالق در ذهن ما نقش می‌بندد و این تصویر در ذهن ما یک حرمتی پیدا می‌کند و این به دلیل تقدسی‌ست که در خلق کردن وجود دارد. اگر این اثر مطرح‌کننده مشکلات اجتماعی باشد؛ تصویری که از خالق اثر در ذهنمان شکل می‌گیرد؛ در کنار آن تقدس و خداگونگی؛ منجی بودن را هم به همراه خواهد داشت. این تصویر آنقدر بزرگ می شود که در مشکلات از او یاری می‌گیریم. اما معدودند هنرمندانی که وقتی از نزدیک با آن‌ها آشنا می‌شویم این تصویر خدشه‌ای پیدا نکند و فرو نریزد. تجربه شخصی من این گونه بوده. پشت پرده آدم‌ها چیزی شبیه آثارشان نیست. بخشی از این موضوع طبیعی است. هستند معدود هنرمندانی که وقتی با آن‌ها معاشرت می‌کنی نه تنها  تصویر ذهنی‌مان فرو نمی‌ریزد بلکه دلدادگی که نسبت به آثارشان داشتیم جنبه آگاهانه پیدا می‌کند. رخشان عزیز یکی از معدود این هنرمندان است. چه در رفتار و چه گفتار شباهت زیادی با آثارش دارد. دلیل ماندگاری و دوست داشتن آثارش صداقت و پاکی‌ست که در آن‌ها جاری‌ست و برآمده از خودش است. فاصله‌ای بین خودش و آثارش وجود ندارد. این نزدیکی ایشان با آثارش را قدر می‌دانم و ستایش می‌کنم و آرزو می‌کنم که جنس و کیفیت رابطه‌ ما فیلمسازان با کارهایمان از این جنس باشد.

و اما «قصه‌ها»؛ من فیلم قصه‌ها را در یک جشنواره و با عده‌ای از داوران غیرایرانی از لهستان، فلسطین، سنگاپور، چین تماشا کردم. به دلیل حر ف و حدیث‌هایی که در ایران حول فیلم شنیده بودم و به کاربردن لفط "سیاه نمایی" برای فیلم ـ که بسیاری از آن استفاده ابزاری می‌کنند و بهانه‌ای‌ست برای رفع مسئولیت از مسئولان.ـ دلم می‌خواست بدانم واکنش کسانی که بدون هیچ پیش زمینه و ذهنیتی  فیلم را می‌بینند؛ چیست؟ آیا آن‌ها هم فیلم را سیاه می‌بینند ؟

پس از اتمام فیلمی یکی از آن‌ها که لهستانی بود؛ جمله‌ای گفت که برای من خیلی معنا داشت: "من خیلی دوست دارم به کشور شما سفر کنم "برای من جالب بود که کسی بعد از دیدن چنین فیلمی برای دیدن ایران ترغیب شود. فکر کردم شاید این تفاوت‌ها و اینکه آدم‌های فیلم با آنها تا این اندازه متفاوتند؛ او را ترغیب برای سفر توریستی به ایران کرده. در فرصت‌های بعدی با او صحبت کردم به نکته بسیار زیبایی اشاره کرد: " یک نکته‌ای در این فیلم و بعضی فیلم‌های ایرانی که دیدم وجود دارد که در فیلم‌های ما کمتر دیده می‌شود. در فیلم‌های ایرانی آدم‌ها غصه‌دار مشکلات دیگرانند. در فیلم‌های اروپایی آدم‌ها غصه ‌دار رنج‌ها و مشکلات فردی خودشان هستند تا دیگران.

این تفاوتی بود که او در سینمای ما نسبت به سینمای خودشان دید. آیا برای فیلمی که توانسته یک غریبه‌ای را ترغیب کند این وجه از مردم ایران را ببیند می‌توان لفظ "سیاه‌نما" گذاشت؟ پس اگر این فیلم سیاه است معنای فیلم سفید چیست؟ به نظر من این گونه فیلم‌ها فیلم‌های سفید و بسیار پاکی هستند. (تشویق) شاید عده‌ای برای پیش‌فرض‌هایی که برایشان تعریف شده و نمی‌خواهند آن‌ها را تغییر دهند؛ چنین ذهنیتی دارند. گاهی چیزهای بزرگ را آدم‌هایی که ذهن کوچکی دارند؛ باید حقیر و کوچک کنند تا بفهمند. گاهی با این پیش‌فرض‌ها و دیدن افرادی که اسیر فقر هستند فراموش می‌کنند بعد زیبایی‌هایی را که پشت رابطه آدم‌ها وجود دارد. شنیدن این حرف از دهان یک فرد خارجی روی خود من هم تاثیر گذاشت و نگرانی که آیا نشان دادن آدم‌هایی که گرفتاری بدبختی و فقرند آیا به معنای سیاه نشان دادن خودمان به دیگران است را برطرف کرد. دیدم می‌تواند اینگونه باشد اگر بقیه ابعاد را لحاظ نکنیم و رابطه‌ها و غمخواری‌هایی که آدم‌ها برای اطرافیانشان دارند را نبینیم. بابت همه خوبی‌های شما بهتون تبریک می‌گویم و منتظر هستم که به زودی فیلم بعدی شما را ببینم.

چه کسانی لفظ "سیاه‌نما" را برای فیلم‌های اجتماعی به کار می برند؟/من می‌گویم تو گوش کن

لیلی گلستان عضو کانون نویسندگان دارای جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه در سال 93 می‌گوید:" صحبت درباره رخشان بنی‌اعتماد کار آسانی نیست. او یک زن استثنایی‌ست با توانایی و جسارتی استثنایی. در این فضا و مکانی که ما زندگی می‌کنیم؛ معضل زنان اجتماع ما  نه تنها زنانی از طبقه فرودست که طبقاتی بالاتر از اجتماع معضلی اساسی‌ست. رخشان زنان ما را از هر طبقه‌ای خوب می‌شناسد و واقعیت‌هایشان را به خوبی می‌داند. او این واقعیت‌ها را نشان می‌دهد همان‌طور که هستند بی‌هیچ غلو و بی‌هیچ گزافه‌ای. اسم این واقعیت‌ها را امروزه گذاشته اند "سیاه‌نمایی". "سیاه‌نمایی" برای آنان‌‌هایی که می‌خواهند واقعیت‌های تلخ اجتماع را نبینند تا مبادا ناچار شوند چاره‌ای برای آن‌ها بیندیشند. تا مبادا ناچار شوند کمی وقتشان را برای اندیشیدن صرف کنند. تا مبادا ناچار شوند به تعهداتشان عمل کنند. رخشان بنی‌اعتماد به دلیل مستندهای بسیاری که ساخته توانسته با نوع زندگی، کردار و رفتار قشرهای مختلف جامعه آشنا شود. آدم‌ها را خوب تماشا کرده و خوب به خاطر سپرده و بعد درسش را از دیدن‌ها و به خاطرسپردن‌ها در فیلم‌هایش به خوبی پس داده. او با نگاهی مستقیم و خیره چشم در چشم فقر و فلاکت، ظلم و بی‌عدالتی دوخته است بی این‌که پلک بر هم زند. برای همه‌شان دلسوزانده. این دل‌ سوزاندن‌ها، این شرح مصیبت‌ها، تعهدی هست که هر هنرمندی باید داشته باشد. تعهدی به جامعه و به مملکتش. او می‌گوید ببینید. چاره کنید. می‌گوید من می‌گویم و تو گوش کن. می‌گوید من نشان می‌دهم تو ببین. تویی که قدرت چاره کردن این معضل را داری. تویی که وظیفه‌ات چاره کردن است. اما کو چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن.

«گیلانه» ننه گیلانه با همه حس مادریش. مادرِ پسری از جنگ برگشته. علیل و ناتوان. پسر دستِ گلش. مادری با تمام پوست و گوشت و استخوان. طوبای «زیر پوست شهر» چادرش را محکم به کمر بسته و مدام در حال چاره کردن و پیدا کردن راه‌حل برای مشکلات زندگی‌اش است. نرگس با تمام بی‌چاره‌گیش. با تمام احساسات فروخورده‌اش. یا مادری از طبقه مرفه‌تر در «خون‌بازی». مادری که همراه دختر معتادش می‌شود تا بیشتر از این به ته چاه فساد و اعتیاد فرو نرود. «خانه خورشید» اش یک مستند تکان دهنده بود. یا همین فیلم بی‌دلیل لعنت شده «قصه‌ها». در «قصه‌ها» رخشان در پی یک ایده نو و درخشان، پاشنه‌ها را ور می‌کشد و می‌رود به دنبال سرنوشت شخصیت‌های فیلم‌هایش. شخصیت‌هایی که ساخته دست خودش‌اند. می‌رود تا ببیند کار آن بیچاره‌ها عاقبت به کجا کشیده و دیدیم کارشان به کجاها نکشیده. چه در خود فیلم و چه در بیرون از فیلم. رخشان بنی‌اعتماد یک زن استثنایی‌ست قدرش را بدانیم و ارجش بگذاریم."

به عنوان شاهد در این دادگاه ظاهر شدم/ رخشان بنی‌‌اعتماد؛ "بانو و آبرو" ی سینمای ایران

محمد بهشتی رییس پژوهشگاه میراث فرهنگی؛ که سالیانی از عمر خود را در سینما گذرانده در این مراسم حاضر شده نه به این دلیل که دوستی با بنی‌اعتماد دارد. او آمده که شهادت دهد از صداقت و پایبندی این فیلمساز به اصولی که بر آن‌ها معتقد است.

او می‌گوید: " از زمان بعد انقلاب که به تلویزیون رفتم کارهای خانم بنی‌اعتماد را می‌شناختم و دنبال می‌کردم. تا سال 1373 که در فارابی بودم قطعا به دلیل مسئولیتی که داشتم با ایشان در ارتباط بودم. از این جهت یک چیزهایی را می‌توانم شهادت دهم. در واقع به عنوان شاهد در این دادگاه ظاهر شدم. می‌خواهم شهادت بدهم. اولا فیلم «قصه‌ها» بیش‌تر از این‌که آینه جامعه ما باشد آینه وجود خود رخشان بنی‌اعتماد است. اگر کسی می‌خوهد او را بشناسد فیلم «قصه‌ها» را با دقت نگاه کند. در این فیلم می‌بینید که رخشان بنی‌اعتماد مادر است. واقعا مثل یک مادر اهل پرستاری و مراقبت است. زودتر از همه درها را می‌فهمد. مثل یک مادر که در خانه زودتر از همه متوجه مشکلات و نگرانی فرزند و عزیزانش می‌شود. مادر به دلیل حساسیت بسیار بالایی که دارد مثل فیوز عمل می‌کند. خیلی مواقع حساسیت با احساساتی بودن اشتباه گرفته می‌شود. مادرها احساساتی نیستند حساسند. اگر احساساتی بودند تحمل درد و رنج را نداشتند. از این جهت رخشان بنی‌اعتماد علاوه بر مادر بودن برای خانواده و دوستانش، مادر اهل سینما و جامعه ایران هم هست. مادر هست بدین معنی. مادرها زمانی حالشان خوب است که حال همه خانواده خوب باشد. زمانی حال رخشان بنی‌اعتماد خوب است که حال همه خوب باشد. من بارها دیدم او حسن‌هایی را که در وجود برخی هنرمندان بوده به رخ می‌کشیده تا دیگران ببینند. خصیصه‌ای که در بسیاری از هنرمندان ما کمیاب و نادر است و برایشان سخت است خوشحال شدن از موفقیت دیگران. من بارها دیدم رخشان بنی‌اعتماد از موفقیت یک فیلمساز خوشنود است. حتی فیلمسازی که شناختی از او ندارد.

یک خصوصیت دیگر او این‌که؛ اولا او پیمان بست با خودش با سینما و با جامعه خودش و در طول همه این سال‌ها بر سر این پیمان ایستاده. هیچ تغییر رفتاری نداشته. بسیاری هم بودند که با خودشان، سینما و جامعه پیمان بستند که کج باشند و آن‌ها هم همیشه بر سر ایمان خود بودند. ولی پیمانی که رخشان بنی‌اعتماد بسته بود این بود که راست باشد با همه . به آن چیزی که باور دارد صادقانه پایبند بوده و هست. شاید باورش گاهی مواقع درست نباشد اما به شدت پایبند است به هرآن‌چه که باور دارد. البته برای این وفای به عهد بسیار هزینه کرده. او تنها برای کارهایی که کرده ارزشمند نیست. ارزشمندتر است برای کارهایی که نکرده. او بی‌تعارف "بانو و آبرو"ی سینمای ایران است."

چوب چرا این‌گونه سینما را شناختن را می‌خورم/بروز عشق و عاطفه چیزی‌ست که ما کم داریم

رخشان بنی‌اعتماد در مراسم نکوداشت خود گفت: "من فقط به یک اصل اعتقاد دارم و خدا را صدهزار مرتبه شاکرم که تا این سن از سر منفعت طلبی، محافظه‌کاری، عافیت طلبی و به دست آوردن موقعیتی بهتر و چرب‌تر سر سوزنی از اصول خودم کنار نرفتم. هیچ ادعایی نه در عرصه هنر و نه کارهای اجتماعی ندارم. بسیار بسیار کسانی که نه اسمشان را می‌شناسیم و نه خودشان تمایلی به شناخته شدن دارند که باید هزار بار بر دستانشان بوسه زد که با دغدغه انسانیت، انسان‌دوستی، وطن‌پرستی کارهایی را انجام می‌‌دهند. ذره ذره در جهت بهبود این جامعه تلاش می کنند. کاری که من کرده‌ام و کارنامه کاریم در برابر آن‌ها هیچ است. من شانس این را داشتم که ابزاد کاریم ویترینی باشد برای  شناساندنم.  ممنونم از همه مردمی که الهام‌‌بخش مستندات و قصه‌های من بودند. کسانی که به من اجازه دادند تا به خصوصی‌ترین حریم زندگی‌شان پا بگذارم و خدا را شکر می‌کنم که هیچ‌وقت به آن‌ها خیانت نکردم. پای درد و دلشان نشستم و تا ناکجاآبادهای نادیده را رفته‌ام. از همه همکارانی که با دغدغه‌های مشترک رفاقت، کار و زندگی کردیم و به سینمایی رسیدیم که مرز مستند و داستان را کنار بگذاریم. ما سینما را جوری یاد گرفتیم که گاهی به چوب آن‌گونه سینما را شناختن هم رانده شدیم. اما اشکالی ندارد ما سینما را این چنین شناختیم و مفتخرم که همچنان همان سینما را دوست داریم و ادامه می‌دهیم. دست مادرم را هزاران هزار بار می‌بوسم. همه زندگی کاریم را مدیون حضور این مادر نازنیم . یکی از همان مادران نازنین این سرزمین که رنج بسیار بردند و ایستادند پشت فرزندانشان. امیدوارم زنده باشم و زندگی مادرم را بسازم. زندگی او تاریخی‌ست از هر آن‌چه که زن ایرانی در طول 70ـ80 سال گذشته گذرانده. از جهانگیر ممنونم. دلم می‌خواست آن‌گونه که باران را بوسیدم او را هم می‌بوسیدم. اما اتهامات من کم نیست. من اعتقاد دارم به عشق ورزیدن اما بروز عشق و عاطفه چیزهایی‌ست که ما کم داریم."

برای زیستن؛ دو قلب لازم است. قلبی که دوست بدارد و قلبی که دوستش بدارند  و رخشان بنی‌اعتماد هم قلبی دارد که  دوست دارد و هم قلبی که دوستش می‌دارند.

کد خبر : ۲۷۵۶۴۸