یادداشتی از سیدمحمود کمال آرا؛
ما قرار نیست در همین گام اول بهترین باشیم
سیدمحمود کمال آرا (نویسنده و پژوهشگر مسائل سیاسی) مینویسد: باید با صراحت گفت که صدای پای اندیشهها از صدای قویترین ارتش جهان هم رساتر است. انسانها از همان ابتدا بیتفاوت چشم به جهان نمیگشایند، بلکه توسط آموزش نادرست، به محیط پیرامون خود بیتفاوت میگردند. بزرگترین دشمن سعادت و آزادی انسانها عدم اندیشه نسبت به موضوعات پیرامونی و مبتلا به آنان میباشد.
ما قرار نیست در همین گام اول بهترین باشیم ما قرار است از خودمان و حال فعلیمان بهتر باشیم. کشور ما در آمارهای جهانی در زمرهی فقیرترین کشورها برای داشتن اندیشکده و اتاقهای فکر است. مشکل ما نداشتههایمان نیست بلکه داشتههایی است که نمیتوانیم از آن به درستی استفاده کنیم. مشکل ما آن است که بدون توجه به خواستههایمان در حال روزمرگی هستیم و بعضی از آنان را با روشهای نادرست از اجتماع خود مطالبه میکنیم. مطالبهای که پایانی ندارد و فقط مارا از هدف خود دور مینماید. اجتماع را میتوان با اندیشه پیش برد و سطح فرد فرد آن را همگام با خواستههایمان افزایش داد. آموزش غلط به گروه تاثیر گذار موجبات ناملایماتی را فراهم خواهد آورد. زمانی که به جوانان آموزش دهیم کسانی که مانند آنان فکر میکنند انسانهای فکور و محترمی هستند، بدون شک جامعه به انحراف کشیده میشود.
ما میتوانیم با بهرهگیری از داشتههایمان که هیچگاه بصورت عملیاتی به آن نگاه نکردهایم، مفهوم خواستن را بصورت ساختاری در جامعه نهادین سازیم. تشکیل ساختار سلولی اندیشه ورزی در سطح کشور بدون شک به بهرهوری در نهادهای تصمیم گیر ختم خواهد شد. چراکه طرفین مطالبات خود را به صورت شجاعانه و اندیشه محور به یکدیگر منتقل کردهاند و هیچ بهانهای برای نشنیدن صدای لایههای جامعه وجود ندارد.
برخی حاکمان سیاسی در سایر ملل با دیکته کردن در ذهن مردم که شما هیچی نیستید و ما نباشیم شما نابود میشوید، فرصت فکر کردن را از مردمان خود گرفتهاند. اما باید تامل کرد که این گونه عملکردها فقط مصرف داخلی داشته و هدف آن محصور کردن ذهن و اندیشهی یکایک افراد جامعهی آن کشور میباشد.
به بیان (کنت کول) «ذهن انسان مانند چتر نجات است؛ وقتی باز شود بهتر عمل میکند.» زمانی که ذهن گروههای تاثیرگذار جامعه باز شود، مسلما به صورت میدانی وارد عمل شده و شاهد تغییرات عمده خواهند بود.
واژهها، دایرهالمعارف نادانی هستند زیرا ادراک را در یک لحظه از زمان منجمد میسازند و زمانی که باید به صورت بهتری کار کنیم اصرار دارند ما از این ادراک منجمد شده استفاده کنیم. بسیاری از افراد باهوش، متفکران ضعیفی هستند. بسیاری از افراد با توان متوسط هوشی، متفکران ماهری هستند. قدرت یک ماشین و راهی که طی میکند دو موضوع مجزای از هم هستند. اگر هرگز نخواهیم ذهن را تغییر دهیم، پس چرا بدان نیاز داریم؟ بنابراین این تعریف غلط است که تفکر مربوط به هوش بوده و نمیتوان آن را ارتقا و آموزش داد بلکه تفکر یک مهارت بوده و قابل آموزش و ارتقا دادن است.
با همه این تفاسیر عدم ارتقا و آموزش تفکر و اندیشهورزی در کشور اتفاقات نامطلوبی را رقم زده و بیدلیل ما را از برخی عرصههای بین المللی جا گذاشته است. به عنوان مثال تنظیم سند آموزشی یونسکو در سالهای اخیر که موجب تذکر بجای رهبر معظم انقلاب گردید، نشان از این موضوع دارد که تصمیم گیران جامعهی ما علاوه بر اینکه از الگوهای به اصطلاح غربی بدون مطالعه بهره میگیرند، بلکه هیچ الگو و ابداعی در این خصوص ندارند. این در حالی است که ایشان بارها تاکید کردهاند که ما میتوانیم با بهرهگیری از صاحبنظران جامعه و آموزش آنان برای اندیشهورزی به الگوی پیشرفت در زمینههای مختلف دست یابیم لیکن عدم توجه به اقشار تاثیرگذار ما را از این مهم سالهاست که باز پس زده است.
در پایان باید تاکید کرد اندیشهورزی و تشکیلات پشت پرده در جنبشها و انقلابهای معاصر در ملل مختلف بخصوص در بیداری کشورهای اسلامی، زمینهی بمب تغییر در هر کشور بوده است. نور خورشید بدنبال روزنهای است و از در بسته عبور نخواهد کرد و به موازات آن، نور آگاهی هم از ذهن بسته عبور نمینماید، باید قفلها را با اندیشه و اندیشهورزی گشایید.