یادداشتی از مجید وثوقی؛
کرونا؛ ادبیات و سیاست!
مجید وثوقی (پژوهشگر و محقق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی) در یادداشتی نوشت: احوال مطلوب شخصی و اوضاع بهسامان اجتماعی دو وضعیتی هستند که روان انسان و جامعه را نیکو و شکوفا کرده و مآلا بستری مناسب و غنی برای توسعهی انسانی و اجتماعی را فراهم میکند.
لیتنی حجر لا أَحنُّ إلی أیِّ شیءٍ
کاش سنگ بودم،
دلم برای هیچ چیز تنگ نمیشد
(محمود درویش)
این شعر زیبای محمود درویش شاعر نامدار فلسطینی؛ چهرهی برجستهی شعر معاصر عرب که از غم و اندوه عمیقی حکایت میکند اما روایتگر بسیاری از آدمهای روزگار ماست. برای بسیاری که در برخی مقاطع زندگیشان درگیر رنجها و حرمانهای بسیار یا بحرانهای شدید میگردند؛ شاید آرزوی چنین تجربهای را داشته باشند.
این سخن ماندگار «درویش» نشان بیمروتی و ترشرویی ذهن و زبان او و روح زمخت، خشک و خشن چنین انسانی نیست، بلکه برعکس نشان زیباترین روح انسانی برای درک چالشهای انسان و اجتماع امروز اوست.
یأس، دلمردگی و اضطراب و پریشانی در وجوه معنوی از عناصر و بن مایههای اگزیستانسیالیسم است و حامل ارزشهای آتی مثبتی است اما صورتهای ناخوش این پدیدهها و واکنشهای روحی و روانی در ایران امروز ما ناشی از فقر، فاقه و مسکنت در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، توسعه و آزادیست.
احوال مطلوب شخصی و اوضاع بهسامان اجتماعی دو وضعیتی هستند که روان انسان و جامعه را نیکو و شکوفا کرده و مآلا بستری مناسب و غنی برای توسعهی انسانی و اجتماعی را فراهم میکند.
مهمترین عنصر و عامل قوامبخش این وضعیت و بستر؛ حکومتها و ساختار قدرت هستند که باید با بهرهگیری از خرد و عقلانیت؛ مسیر رشد و بالندگی جامعه و مردم خویش را بر اساس مقتضیات، توان و منابع موجود و متناسب با فرهنگ، شعور ملی و آموزش و جامعهپذیری سرزمین خود و نیز نظم سیاسی غالب و مرسوم دنیا و تحولات نظام بینالملل هموار سازد و بهدور از تصلب و جزمیت عقیدتی و اجتماعی و نگاه و رویکرد بنیادگرایانهی خشونتزا در نزدیکی مردم به فرهنگ مدنی و دموکراتیک که نیاز اساسی زیست انسانی زمانهی ماست و نیز تحکیم جامعهی مدنی و دموکراسی که گفتمان غالب حکومتمداری جهان امروز است، جد و جهدی عظیم نشان دهد.
بهیقین در این رهگذر جسم و جان انسان شیفته و پرذوق؛ ذهن انسان وقاد و سیال؛ و درونش دلنواز و پر امید برای فعالیت اجتماعی؛ سیاستورزی؛ مهرپاشی با وجود غمها و تلخیهای متعارف و ناگزیر روزگار است، اما با ملاحظهی این یکسال و اندی از دوران سخت، تبدار، تلخ و تراژیک جهان بشری که مهمان ناخوانده، غریب، ناآشنا و ظالمی یعنی «کرونا» جنونآسا بر بسیاری از سرزمینها از جمله بر کشور ما تاخته و بیرحمانه جان انسانهای عزیزی را مفت و ارزان میگیرد؛ بهویژه جانهای پرمایه و گرانسنگی چون پزشکان و پرستاران که از عمق جان کمر به خدمت مردم بستهاند و ما هم توش و توانی برای قطع این نسلکشی نداریم و فقط بیدستو پا شاهد و نظارهگر از کف رفتن مظلومانهی آنان هستیم و از سوی دیگر برای بهبود وضعیت ناگوار موجود، در تردید سنگینی فرو رفتهایم.
گویی در این لحظات موحش و مرگبار آرزو میکنیم کهای کاش سنگ بودیم، سنگ…!