یادداشتی از زهرا پارساپور؛
بهار، فصل آشتی و گشودگی
زهرا پارساپور (عضو هیأت علمی و معاون کاربردیسازی علوم انسانی و فرهنگی) در یادداشتی به مناسبت عید نوروز نوشت: بهار بهانهای است برای بازنگری، بازاندیشی در روابط اجتماعی.
از هزارهی سوم پیش از میلاد در آسیای غربی دو عید رواج داشت. عید آفرینش که در اوایل پاییز بود و عید باززایی، یعنی نوروز که در آغاز بهار برگزار میشد. از اینرو بهار نه فصل زایش که فصل باززایی و نه فصل حیاتبخشی بلکه فصل تجدید حیات محسوب میشد. نوروز زمان مقدسی شمرده میشد که یادآور ریتم کیهانی بود و ستایش این پدیدهی ریتمیک و پدیدآمدن آیینهای سترگ وابسته به آن مبتنی بر اعتقاد آنان به پدیدههای متافیزیکی بر اساس معتقدات آن روزگار بود. پژمردگی گیاهان، زمستان، غروب خورشید برای مردمان آن روزگار اشارهای به پدیدهی مرگ داشت و سبز شدن گیاهان، بهار و طلوع خورشید اشارهای به رستاخیز و باززایی و تجدید حیات. از اینرو مراسم سوگ و سور به تناسب معنایی که به آنها بخشیده بودند، برگزار میشد. برای مثال در آستانهی بهار حرکت مردانی با صورتکهای سیاه در شهر مبتنی بر باور مردمانی است که این باززایی در ایزد نباتی را به جهان مردگان خویش نیز نسبت میدادند. مردگانی که در آستانهی بهار دوباره به خانههای خویش باز میگشتند. از آن آیین نشانههایی هنوز بر جای مانده است که از جمله میتوان به مراسم حاجیفیروز در جشن ملی و نیز زیارت اهل قبور در آستانهی تحویل سال نو اشاره کرد.
در بهار موسیقی جویبارها، ترنم باران، آواز پرندگان، رویش جوانهها و شکوفهها و حس خوش اعتدال بهاری همه و همه با جان و روح انسان گره میخورد و او را از جهان بسته و برساخته درون به جهان گسترده و زیبای طبیعت بیرون فرا میخواند. شهرها با همه بزرگی بر شهروندان تنگ میشود و جنون و جلوهی بهاری همه را به دشت و دمن و کوه میخواند و میکشاند. بهراستی مفهوم بهشت، باغ و جنان در ادیان و آیینها نه با برج، بارو و شهر که با باغ، درخت، جویبار و میوهها گره خورده است. توصیف طبیعت بهاری در سورهی یاسین و توصیف بهشت در سورهی واقعه چهقدر نزدیک است:
وَآیَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَیْتَةُ أَحْیَیْنَاهَا وَأَخْرَجْنَا مِنْهَا حَبًّا فَمِنْهُ یَأْکُلُونَ ﴿۳۳﴾ وَجَعَلْنَا فِیهَا جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ وَفَجَّرْنَا فِیهَا مِنَ الْعُیُونِ ﴿۳۴﴾
فی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿۲۸﴾ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ﴿۲۹﴾ وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿۳۰﴾ وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ ﴿۳۱﴾ وَفَاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ ﴿۳۲﴾ لَا مَقْطُوعَهٍ وَلَا مَمْنُوعَهٍ ﴿۳۳﴾ وَفُرُشٍ مَرْفُوعَهٍ ﴿۳۴﴾
به هر روی بیدلیل نیست که در ذهن شاعران هنگام سرودن بهاریهها این دو به هم گره خورده است:
معنی آب زندگی و روضه ارم جز طرف جویبار و میخوشگوار نیست
بهاریهها در ادبیات فارسی از یک سو با تغزل، از سویی با عرفان و از سوی دیگر با ادبیات تعلیمی پیوند خوردهاند. بررسی ابعاد متنوع این بهاریهها مجالی فراخ میطلبد اما در این نوشته تنها به توصیهی شاعر پرآوازهی شیراز میپردازیم که در آن راز و رمز هم نوایی با بهار را با سه توصیه اساسی به ما می آموزد. :
نخست؛ زدودن غم از دل،
بهار و گل طربانگیز گشت و توبهشکن به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن
دوم، همصحبتی با خوبان و سوم، تماشای باغ و صحرا.
حافظ همیشه صحبت از بهار را با خوشدلی گره میزند «نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی» و به ما نهیب میزند که:
نقد عمرت ببرد غصهدنیا به گزاف گر شب و روز در این قصهی مشکل باشی
از اینرو درک آنهمه زیبایی و طربناکی بهار را منوط به رفع کدورتها و غصه میکند و از ما میخواهد که دنیای درونمان را همرنگ دنیای بهاری بیرون سازیم تا سنخیت لازم را برای درک آنهمه لطافت و پاکی و زیبایی حاصل کنیم. بهار فصل صلح و آشتی با خویشتن خویش، جهان و طبیعت است. پاکسازی دل همزمان با پاکی خانهها و گشودن خویش به روی جهان همزمان با گشودن در خانهها بهروی میهمانان. بهار بهانهای است برای بازنگری، بازاندیشی در روابط اجتماعی:
برخاست بوی گل ز در آشتی درآی
ای نوبهار ما رخ فرخنده حال تو
بهارتان زیبا و نوروزتان مبارکباد