خبرگزاری کار ایران

فیلسوف و نویسنده هندی:

توافق گروه‌های راست و چپ بر سر بخش‌بندی سیاست/ مؤسسات جهانی شرایط را به دولت‌های ملی دیکته می‌کنند/ پرولتاریا از توانایی جمعی تخیل محروم شده‌ است

asdasd
کد خبر : ۹۰۷۷۱۶

امروزه، کارگران بیش از هر زمان دیگری یا اجزای فرعی سیستم‌های تکنولوژیک هستند یا سازوکارهای فنی جایگزین‌شان می‌شود یا صرفا در کار اصلاح این ماشین هستند. بگذارید رُک بگویم: درک کارگر در زمانه فعلی معادل است با اندیشیدن به کارگرهایی که از کار آن‌ها را رها کرده است.

پروفسور «دیویا ویودی» دانشیار فلسفه و ادبیات در دانشگاه دهلی است. حوزه تالیف و اندیشه وی فلسفه قاره‌ای و معاصر را در بر می‌گیرد و از میان آثار او می‌توان به «گاندی و فلسفه» اشاره کرد. آنچه در پی می‌آید، مصاحبه با این متفکر و نویسنده به بهانه روز جهانی کارگر است:

پروفسور دیویا ویودی با اشاره به فرا رسیدن روز جهانی کارگر و شیوع ویروس کرونا و تاثیر آن بر وضعیت معیشتی پرولتاریا به خبرنگار ایلنا گفت: واژه اپیدمی برآمده از ἐπί به معنای «بَر» و δῆμος (یا همان «دموس») به معنای مردم است. این بدان معناست که رویدادی دهشتناک بر مردم بار شده است. اما «دموس» همواره به‌شکلی نابرابر توزیع می‌شود. اپیدمی‌ها و سلامت از کانال‌هایی به گردش درمی‌آیند که از پیش وجود دارد، یعنی مریضی‌ای نداریم که خود بتواند مسیرش را تعیین کند. بنابراین، هیچ بیماری بالذاته‌ای، هیچ رنج فی‌النفسه‌ای وجود ندارد. 

در شرایط جدید (از اپیدمی گرفته تا انبوهه فناوری)، مسئله «پرولتاریا» بار دیگر از نو خود را مطرح کرده است، هرچند که مفهوم برآمده از این اصطلاح ممکن است برایمان ناآشنا به نظر آید. روزگاری، پرولتاریا به کسانی اطلاق می‌شد که به‌جز اعقاب بیولوژیک‌شان هیچ مایملکی ندارند. اما مارکس به‌شکلی رادیکال این تعریف را تغییر داد. بنا به دیدگاه مارکس، پرولتاریا به مردمانی اشاره دارد که در حاشیه ماشین‌ها و سیستم‌های سیاسی فعالیت می‌کنند و به‌خاطر شرایط مالی‌شان نمی‌توانستند آینده‌ای ورای دستمزدشان متصور شوند. به عبارت دیگر، پرولتاریا کسانی هستند که از توانایی جمعی تخیل محروم شده‌اند. می‌خواهم منظورم از تخیل را در اینجا واضح بیان کنم: منظور از تخیل، خیال‌پردازی درباره قیام و به زیر کشیدن رژیم یا فروپاشی مؤثر نظامی سرکوب‌گر نیست. تخیل یعنی ایجاد طرحی دقیق برای آینده‌ای که بتوان اینجا و اکنون به آن عینیت بخشید. 

به همین خاطر، ارتباط میان اپیدمی کرونا و شرایط پرولتاریا، کسانی که قدرت تخیل از آن‌ها دریغ شده است،‌ فرآیندی کهن را در زمانه ما تشدید می‌کند. حق تعیین شرایط این فرآیندها از پیش از مردم سلب شده است، فرآیندهایی که در شرایطی تجلی می‌یابد که خود را در براندازی دموکراسی‌ها ملی نشان می‌دهد. این برانداز بودن البته امکانِ درونی هر سیاست منطقه‌ای است. همان‌گونه که می‌دانید، بر سر فرآیندهای اقتصادی، پروتکل‌ها و استانداردهای فنی اجماعی جهانی وجود دارد و این مؤسسات جهانی هستند که این شرایط را به دولت‌های ملی دیکته می‌کنند. کسی بر سر پروتکل اینترنت نسخه ۶ [جدیدترین نسخه پروتکل اینترنت که ارتباط‌های اینترنتی بر پایه آن شکل می‌گیرد. این نسخه قرار است جای نسخه چهارم این پروتکل (IPv۴) را که هم‌اکنون استفاده می‌شود، بگیرد.] یا مالیات خدمات و کالاها رای‌گیری نمی‌کند. 

به همین خاطر است که می‌بینیم راست افراطی و آن‌چه اغلب چپ خوانده می‌شود بر سر تحدید منطقه‌ای مردم با یکدیگر توافق دارند؛ آن‌ها تلاش دارند تخیل مردم را از اساس محدود کنند. بنابراین، اگر بخواهم به پرسش‌تان در زمینه اول ماه مه بازگردم، این رویداد سالگرد مه ۶۸ را نیز به یاد می‌آورد که به تظاهرات گوناگون در سراسر جهان انجامید. باید تخیل را به‌عنوان قدرت بار دیگر احیا کنیم تا پرولتاریا بتواند اعقابی را پرورش دهد که از دید سرکوب‌گران چونان هیولاهایی سازماندهی‌شده و عقلانی به نظر آیند. به عبارت دیگر، این تظاهرات در سراسر جهان نیست که به حساب می‌آید، بلکه خود جهان است که اکنون باید متحد به پا خیزد. 

وی در رابطه با این‌که آیا بحران فعلی کرونا به بحران سرمایه‌داری و نیروگیری مجدد چپ می‌انجامد یا نه؟ گفت: البته، پایان سرمایه‌داری همواره مطرح بوده است! اما پرسش مهم اینجاست که آیا چپ قادر به بهره‌گیری از این بحران خواهد بود؟

باید بگویم که لنین خود زمانی بحران مارکسیسم بود و با او توانایی برای بهره‌گیری از بحران به محصور شدن این ایدئولوژی در چارچوب امپراتوری شوروی انجامید. بحران تجربه‌ای است درون سیستمی که به سرحدات روابط و مقاومت دوسویه اجزایش رسیده است. مانند کوره احتراقی که بیش از آنچه که باید داغ شده است. پس از بحران، همواره سیستمی دیگر از راه می‌رسد که بازمانده‌های نظام پیشین را جمع کرده و آنان را در روابطی نوین با یکدیگر و همچنین اجزای جدید شکل می‌دهد. 

در بسیاری از مراحل، چپ از آن‌چه «شاج موهان»، فیلسوف هندی، چکامه قیاسی می‌نامد رنج می‌برد. این بدان معناست که چپ از خلال چکامه‌های افراد یا گروهی از افراد تفکر می‌کند و در ادامه چکامه خود را به‌مثابه غایت‌شناسی ناممکن مستقر می‌کند. می‌توان برای مثال به فعالان مارکسیست هندی اشاره کرد که براساس شرایط آلمان قرن ۱۹ تفکر کرده و دست به عمل می‌زنند. آیا امروزه می‌توان چنین هدفی غایی را در نظر گرفت؟ باید همگی ابتدا این را دریابیم که هدف استعلایی دیگر معنایش را از دست داده است.

در عوض، اگر بناست چپی در کار باشد، یعنی کسانی که قادر به تخیل جمعی هستند، اینان باید قادر باشند که از بحرانی جمعی نیز رنج ببرند. چنین چپی می‌تواند از سکون فعلی، با تجربه مشترک طرد، بهره برده و بدل به اجتماع رهاشد‌گان شود. این اجتماع رهاشدگان قادر خواهد بود که خود را از سکون فعلی رها کرده و رستاخیز داشته باشد. آدمی وسوسه می‌شود که خطوط کلی این امر را ترسیم کند، اما از یاد نباید برد که این امری است نیازمند خیال‌پردازی جمعی. 

استاد فلسفه و ادبیات دانشگاه دهلی با اشاره به تغییر مفهوم طبقه کارگر از زمان مارکس و انگلس و پیچیدگی‌ها امروزه آن، درباره درک چپ از شرایط طبقه کارگر گفت: بدفهمی از شرایط کارگران در همه‌جا به یک اندازه نیست. چپ یا حزب چپی که من در شبه‌جزیره هند با آن سروکار دارم، نگاه‌شان به پرولتاریا برآمده از منطق کاست بالاتری است که بدان تعلق دارند. البته شخصا با حزب چپ احساس نزدیکی می‌کنم. والدینم از اعضای حزب کمونیست بوده و زمانی که جوان بودند به زندان افتادند. 

حزب چپ هند، هرآنچه که از آن باقی مانده باشد، نکته‌ای بسیار اساسی را از یاد برده است: نظم اجتماعی و نژادی کاست، شکلی عادی از تمامی گونه‌های کار در این شبه‌جزیره است. رهبران کاست‌های بالایی با سازماندهی و رهبری کارگران کاست‌های پایین‌تر، آزادی آنان را به تعویق انداخته و همان نظم کاست‌محور را بازتولید می‌کنند. چنانچه چپ نتواند پرولتاریا را در اشکال مشخص فقر و قدرت در زمینه تجربه تکین انسانی تعلق به اجتماع رهاشدگان تصور کند، هرگونه سیاست چپ‌گرایانه در صورت بروز بحران، بدل به فاجعه‌ای صغیر خواهد شد. 

امروزه، کارگران بیش از هر زمان دیگری یا اجزای فرعی سیستم‌های تکنولوژیک هستند یا سازوکارهای فنی جایگزین‌شان می‌شود یا صرفا در کار اصلاح این ماشین هستند. بگذارید رُک بگویم: درک کارگر در زمانه فعلی معادل است با اندیشیدن به کارگرهایی که از کار آن‌ها را رها کرده است. شوخی نمی‌کنم. امروزه شاهد ظهور دستمزد پایه جهانی به‌مثابه پاسخ گذرا به این وضعیت، اتوماسیون تمامی مشاغل، هستیم. این مسئله سناریویی جدید برای چپ است، چراکه این ساختار را دیگر نمی‌توان پرولتاریایی نامید و فرد بیکار هم کسی نیست که زنجیرهای خود را گسسته باشد. 

دیویا ویودی در رابطه با این نکته که امروزه به به نظر می‌رسد طبقه کارگر عزم و اراده کافی برای کنار زدن نظم حاکم را ندارد، در زمینه گزینه‌های پیش رو برای ارتقای آگاهی طبقاتی گفت: برای نسل من، مارکس از طریق آلتوسر و حلقه‌های آلتوسری فهم می‌شد. ویژگی مهم آلتوسر این بود که سکون در اندیشه مارکسیستی را به‌زیبایی نمایان می‌کرد. 

اما ورای این دیدگاه، اندیشه کسی چون ژان-لوک نانسی آشنا شدم که اغلب از او به‌عنوان یک هایدگری چپ‌گرا یاد می‌شود. اما من در نانسی مفهومی جدید از «امر مشترک» یافتم، چراکه او فلسفه را چیزی می‌داند مستعد فاجعه؛ فاجعه رسیدن به سرحدات تعین‌های اهداف استعلایی. این تجربه جدید امر مشترک، شرایطی را برای تصور آنچه پیش از هر چیز می‌توان نام کمونیسم فیلسوف را بر آن نهاد ایجاد می‌کند. این امر برای من مهم بود، چراکه در اغلب نسخه‌های کمونیسم، ‌آدمی درمی‌یابد که پایان فلسفه‌بافی چیزی نیست جز مقدمه‌ای بر تز یازدهم مارکس. همان‌گونه که پیشتر عنوان کردم، فلسفه باید آزادی‌ای را ایجاد کند که ضرورتا به چپی بینجامد قادر به فرا رفتن از بحران. 

چپ و راست امروزه بر سر بخش‌بندی سیاست با یکدیگر توافق کردند و در برخی موارد گرایش‌هایی فاشیستی نیز دارند. همان‌گونه که می‌دانید، جورجو آگامبن اخیرا درباره اپیدمی کرونا با یک ژورنال راست افراطی مصاحبه کرده است. واکنش بسیاری از چپ‌های دنیا به این اپیدمی بسیار شبیه به انکارها و تئوری‌های توطئه ترامپ است. 

همان‌گونه که پیشتر اشاره کردم، دموکراسی‌های ملی در زمینه مسائل اقتصادی و فناوری هیچ حاکمیتی از خود نداشته و از سیستمی جهانی مبتنی بر کنترل پیروی می‌کنند. در نتیجه یگانه گزینه پیش روی مردم انتخاب سرمایه‌داری انحصارگرا و محلی خودشان است: در نتیجه، بحث به تقسیم میان یکدیگر براساس ضوابط نژادی و ملی و قومی می‌انجامد تا فرآیندهای تکنولوژیک‌اقتصادی بتواند در میانه این درگیری‌ها بدون هیچ مانعی اعمال شود. برای همین است که امروزه همه‌جا شاهد ضدسیاست هستیم، یعنی انکار آزادی به اشکال نژادی و سیاست قومی.

اگر سیاست یعنی مبارزه برای آزادی، پس باید قادر باشد که شرایط کنش را در اختیار بگیرد، شرایطی که مدام جهانی‌تر می‌شود. اشکال ملی سیاست جایگاه بحران واقعی هستند و امروزه دموکراسی تنها با اعلان این‌که جهان به همه تعلق دارد می‌تواند محقق شود. چپ امروزه باید این جسارت را داشته باشد تا توافق‌های قدرت‌های محلی از سوی دلالان نفت و معتقدان به ضدسیاست را کنار بگذارد. چنین چپی این جسارت را خواهد داشت تا به‌شکل مشترک خیال‌پردازی کند و به نقشه راه دموکراسی جهانی دست یابد.  

گفتگو: کامران برادران 

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز