محمد خواجوی؛ مترجم قرآن درگذشت
محمد خواجوی مولف، مترجم قرآن، پژوهشگر حکمت و فلسفه اسلامی و مصحح کتابهای عرفان و حکمت اسلامی درگذشت.
ایلنا: محمد خواجوی مولف، مترجم قرآن، پژوهشگر حکمت و فلسفه اسلامی و مصحح کتابهای عرفان و حکمت اسلامی درگذشت. پیکر این استاد پیشکسوت، صبح روز شنبه ۱۱ آذرماه ۱۳۹۱ در شهرستان رشت تشییع شد.
به گزارش ایلنا، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی درگذشت این پژوهشگر و مولف حوزه فلسفه و حکمت اسلامی را به جامعه فرهنگی کشور تسلیت گفت.
«محمد خواجوی» در ۱۳۱۳ شمسی در خانوادهای مذهبی و نسبتا مرفه در تهران متولد شد. دوره دبیرستان را در دبیرستان رهنما در خیابان فرهنگ به پایان رساند. چون پدرش تاجر و بازاری بود، اصرار به کسب و کار داشت و چون هنوز استعدادهای خویش را درک نکرده بود، در کشمکش بود؛ نه شغل دنیوی را میپذیرفت و نه درس دبیرستان و دانشگاه را، تا آنکه به ناچار در کنار پدر به کار بازار پرداخت.
وی در بیان آن روزها میگوید: در کنار آن، مطالعات کتابهای مختلف ادبی و دینی را ادامه میدادم تا آنکه در طی مطالعات، مجموعه کتابهای عطار نیشابوری را به پایان رساندم؛ مخصوصا تذکره الاولیاء که بسیار نظرم را جلب نمود؛ تا آنکه به مثنوی مولانا، آن دریای عظیم راه پیدا کردم و چون بسیار عمیق و پهناور بود و بدون استاد، بسیاری از مطالبش نامفهوم میماند، به شرحهای مختلف آن مراجعه کردم تا آنکه به «شرح مثنوی اسرار» حاج ملاهادی متأله سبزواری راه یافتم، ولی چون در آن گذشته از نثر مغلق آن، با اصطلاحاتی از فلسفة اشراق برخورد کردم، به سرگشتگی دچار شدم.
وی در ادامه افزود: روزی مرحوم «سید ابوالفضل کمالی سبزواری»، واعظ شهیر شهر از من خواست کسی را بفرستم تا یکی از لوازم منزلش را تعمیر کند. خودم رفت و مشکل را برطرف کردم. سپس با واعظ که در مسجد شاه منبر داشت، بازگشتم. در طی راه، آن اصطلاحات فلسفه اشراق را از ایشان پرسیدم. ایشان گفت: «اینها را از کجا میدانی؟ گفتم: شرح مثنوی اسرار. گفت: مگر آن را میفهمی؟! گفتم: اگر نفهمم که به سردرد دچار میشوم؛ ولی این اصطلاحات برایم نامفهوم است. ایشان گفت: مقدمات عربی را تا کجا خواندهای؟ گفتم: هیچ. گفت: چنین استعدادی حیف است که شکوفا نشود و به تباهی افتد. فردا یک جلد کتاب «جامع المقدمات» میخری و من با همه کثرت مشغلهام، روزی دو ساعت تو را درس میدهم.»
استاد خواجوی از میل خویش به قرآن و تفاسیر ملاصدرا از آن اشاره کرد و گفت: پس از آن در مطالعات متون ادبی عربی، چون از آغاز خودشناسی، کشش عظیمی به قرآن عزیز داشتم، پس از مطالعه کتب ادبی به کتب تفسیری روی آوردم که اکثرا عربی بودند. در ضمن آشنایی با معانی و مفاهیم قرآنی به تفسیر صدرالمتألهین راه پیدا کردم. کمتر تفسیری بود که آن را ندیده و مطالعه نکرده باشم؛ ولی در میان آن همه تفاسیر، تفسیر صدرالمتالهین مرا چنان جذب کرد که مدار مطالعه و تفکرم بر آن مبنا قرار گرفت. و چون در آن اصطلاحات فلسفی فراوان به کار رفته بود، تمایل به فلسفة صدر المتألهین پیدا کردم.
وی با تامل در گذشته خویش از استادان خود چنین گفت: به مطالعات خود ادامه دادم و سپس افتخار شاگردی استادانی؛ چون مرحوم «شیخ ابوالحسن شعرانی» و «سیدابوالحسن رفیعی قزوینی» و «شهید مطهری» را یافتم. شوق علم چنان مرا میکشید که ساعت هشت شب از شمیران به سه راه سیروس که بیت مرحوم شعرانی بود، میرفتم و ایشان تدریس اسفار میفرمود و در ضمن استفاده، مشکلات و مصطلحات را از ایشان استفسار میکردم و ایشان که گویی خواجه نصیری گمنام در این شهر و در این زمان بودند، با خوشرویی فراوان و تشویق پاسخ میفرمودند.
خواجوی از تصحیح کتاب «اسرارالایات ملاصدرا» و نگارش مقدمه عربی بر آن توسط خود در حدود سال ۱۳۴۸ به دستور و تشویق علامه شعرانی اشاره و اظهار کرد: این اثر بعدها توسط انجمن حکمت و فلسفه به چاپ رسید. حدود هفت سال در محضر استاد مرحوم «آقا سید ابوالحسن رفیعی قزوینی» تلمذ کردم. چون ایشان از بیان علوم در ملأ عام استنکاف داشتند، ناچار در بیت ایشان حاضر شدم و افتخار بهرهوری از علوم بیپایانشان حاصلش شد و باز هم در حل معضلات علوم فلسفی از ایشان بسیار یاری جستم و ایشان در کشورِ وجود، فیلسوفی جز صدر المتألهین را پذیرا نبودند؛ هرچند در باب معاد جسمانی، به قول خودشان با ایشان اختلاف نظر جزیی داشتند.
خواجوی، تفسیر صدرالمتالهین را به تشویق علامه رفیعی قزوینی تصحیح کرد و جلد اول آن را در سال ۱۳۵۲ به چاپ رسانید. خود استاد درباره این کتاب میگوید: قرار بود علامه رفیعی مقدمه و تقریظی بر آن بنویسند. اما چون چاپ آن در قم انجام شد و ایشان پس از آنکه مرحوم حاج شیخ «عبدالکریم حائری» فوت کردند، به نجف رفته بودند و به دلیل رقابتی که بین حوزههای قم و نجف وجود داشت، دیگر با قم میانهای نداشتند و در طی بیاناتشان میفرمودند: «علم مگر سوهان است که از قم بیاید؟» بنابراین از اینکه در قم چاپ شده بود ناراضی بودند و از مقدمه نوشتن خودداری کردند.
ناچار به نزد مرحوم «علامه طباطبایی» رفتم. ایشان مجلسی داشت که مشکلات و معضلات احادیث را مخصوصا احادیث متشابه را تبیین میفرمودند. از این مجلس بهرههای فراوان بردم و بسیاری از مشکلات تفسیری را حتی آیاتی که مرحوم فیض (ملا محسن فیض کاشانی) در تفسیر صافی گفته و از ائمه چیزی در این باب به ما نرسیده، برای گشایش آن پرسوجو میکردم و ایشان تا آن مقدار که میسورشان بود پاسخ میفرمودند.
استا محمد خواجوی در ادامه افزود: در ترجمههایم از قرآن به نام «قرآن حکیم» آن افادات را بیان داشته ام. از علامه درخواست مقدمه و تقریظی کردم. علامه نخست فرمود: «تقریظ نوشتن برای کسانی که از دنیا رفتهاند، اشکالی ندارد، ولی برای کسانی که در قید حیات هستند، بسی مشکل میآفریند». سپس گفتند: «چون حدود سی سال پیش از تبریز به نجف رفتم آن تفسیر را در تبریز داشتهام و با آن بعیدالعهد شدهام، آن را بیاورید تا یک هفته مطالعه کنم و بنویسم». تقدیم کردم و هفته بعد همراه با «سید عبدالله فاطمینیا» به محضر ایشان مراجعه کردیم؛ ایشان فرمودند: «هر چه فکر کردم که چه بنویسم، عقلم به جایی راه نداد؛ چون همگی ما ریزهخوار خوان این مرد هستیم. اگر بنده چیزی بنویسم، مانند این است که مرحوم «آیتالله بروجردی» کتابی در فقه نوشته باشد و طلبهای شرح امثلهخوان بر آن تقریظی بنویسد.
مترجم قرآن حکیم اظهار کرد: استاد شهید مرتضی مطهری گفت در مدرسه «مروی» تهران، طبیعیات شفای بوعلی را تدریس میکردند و با اینکه خود شفا و طبیعیات آن، مورد ذوق و خواستم نبود، ولی به علت بیان تقریر شیوایی که استاد داشتند، آن کتاب را در محضر ایشان خواندم. و باز هم به جز بهرهوری از علوم بی پایان ایشان از معضلات فلسفی پرس و جو و از افکار بلند وی استفاده میکردم.