خبرگزاری کار ایران

گفتگوی ایلنا با کارگردان نمایش «درخشش در ساعت مقرر»؛

کار هنرمند جنگیدن با سیاست‌های غلط است

asdasd
کد خبر : ۴۰۹۵۹

نعیمی می‌گوید: اگر رمان «کلنل» اثر استاد محمود دولت آبادی جزو 10رمان برتر قاره آسیا برای دریافت جایزه بزرگ درکنار افرادی مثل موراکامی قرار بگیرد؛ این در مملکت ما اتفاق بزرگی محسوب نمی‌شود، ولی اگر ورزشکاری وزنه‌ای بالای سر ببرد این اتفاقی بزرگ است و صدا و سیما در این زمینه كار می‌کند.

ایلنا: نمایش درخشش در ساعت مقرر، اثر متاخر گروه تئاتر «شایا» به نویسندگی و كارگردانی حمیدرضا نعیمی چندی قبل میهمان تالار قشقایی مجموعه تئاتر شهر بود و با اجرا در روز نخست سی و یكمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر به حضور خود پایان داد. این اثر طی مدت اجرا به دلیل فاصله گرفتن از كلیشه‌های مرسوم در فرم و محتوای نمایش‌های با مضمون جنگ، از سوی علاقه‌مندان مورد توجه قرار گرفت و با استقبال روبرو شد. گفتگوی ایلنا با این هنرمند را در ادامه می‌خوانید.

* ضرورت تولید و اجرای نمایش «درخشش در ساعت مقرر» از نظر شما چیست؟

__ خاطرم هست سال 80 استاد عزیزم، محمود استاد محمد جمله‌ای به من گفت؛ نمایشنامه‌ای بنویس كه پس از نگارش بگویند جای خالی این اثر احساس می‌شد. من سعی كردم این گفته را به كارگردانی هم تعمیم بدهم و نمایش‌نامه‌ای را برای كارگردانی انتخاب كنم كه مخاطب پس از تماشای آن بگوید چه خوب شد اجرا رفت. به نظر من 90درصد آثار امروز تئاتر ما نه ضرورتی برای نوشته شدن دارند نه ضرورتی برای اجرا؛ مبحث ضرورت اصل و اساس خلق اثر هنری است، حتی اگر مخاطب پیام یا احساس خوبی هم از اثر دریافت نكند. چون امكان دارد اثری نوشته ‌شود كه در زمان خود زیاد با مخاطب ارتباط برقرار نكند. وقتی ساموئل بكت نمایش‌نامه «در انتظار گودو» را نوشت نه ازسوی مخاطب عام مورد توجه قرار گرفت و نه منتقدان و مخاطبان خاص به آن روی خوش نشان دادند. اما دیدیم زمان زیادی نگذشت تا این اثر نه تنها جریان‌ساز شد بلكه امروزه یكی از بزرگترین آثار قرن بیستم نیز محسوب می‌شود. پس اولین چیزی كه در خلق یك نمایش مدنظر قرار می‌دهم این است كه ضرورت اجرایش در این زمانه چیست. تمام نمایش‌نامه‌هایی كه توسط سوفوكل، شكسپیر، چخوف، میلر، گوته و... خلق شد، بدون استثنا در درجه اول با توجه به شرایط زمانه خود نگاشته شده‌اند، اما چون دارای حرف‌هایی هستند كه برای مردم خارج از مرزها زمان‌ها قابل درك و فهم است ماندگار شده‌ و به اثری جهانی تبدیل شده‌اند. كشور ما در تاریخی نه چندان دور درگیر جنگی تمام عیار با عراق بوده است و ما شاهد اتفاقاتی مثل بمباران شیمیایی، حمله و تجاوز بودیم، پس با جنگ آشنا هستیم. اینكه چه عاملی موجب می‌شود به سراغ سارایوو بروم، به این خاطر است كه سخت‌ترین رویدادی است كه تاریخ بشر پس از جنگ‌های جهانی و كوره‌های آدم سوزی تا امروز به خود دیده است.

* چه عاملی موجب شد داستان كشتار مسلمانان در سارایوو را برای اجرا انتخا كنید،‌ آیا قرابت آن تنها این بود كه ما نیز جنگی را تجربه كرده بودیم؟

__‌ در این نمایش به غیر از نسل‌كشی موارد دیگری هم مطرح می‌شود كه دوست داشتیم تاریخ را آنگونه كه هست نشان دهیم، خوب البته سانسور اجازه نمی‌داد. مثل اینكه قضیه بوسنی و هرزگوین ریشه‌دار است و مشكلاتی در گذشته وجود داشته است. آنچه توسط صرب‌ها بر سر مسلمانان آمد یک نسل کشی سازمان یافته و برنامه‌ریزی شده بود، چنانچه در جریان این اتفاق نزدیک به پنجاه هزار زن مورد تجاوز فرار گرفتند و بیش از 24هزار مرد و پسر و کشته شدند. اگر اشتباه نکنم بیش از 27هزار مفقودالاثر در جریان این کشتار وجود دارد كه نعدادی از طریق دی.ان.ای کشف و شناسایی شدند. این اتفاق برای من خیلی هولناک است و همیشه سعی می‌کنم با نگاه و زاویه دید دیگری به سراغ مسائلی از این دست بروم. اما به صورت ویژه درباره قصه نمایش «درخشش در ساعت مقرر» احساس کردم چیزی که جلب توجه می‌کند؛ نقش و تاثیر هنر به خصوص هنر نمایش در چنین وضعیتی است. به دلیل اینکه تئاتر در این شرایط مرگبار كاركردی بسیار تعیین کننده و جذاب داشت. لذا پرداختن به نسل کشی نه تنها برایم تکراری نبود، بلکه فکر می‌کنم با این زاویه دید و نگاه سراغ داستانی دراماتیک رفتم و خوشبختانه طی زمان اجرا بازخورد خوبی نیز از تماشاگران دریافت کردیم.

* نزدیک به دو دهه از جنگ 8ساله ایران و عراق می‌گذرد، به جز هنر تئاتر چه نکته‌ای موجب شد شما تصور کنید لازم است این اثر را برای مخاطب امروز خود روی صحنه بیاورید؟

__ در جنگ میان ایران و عراق تئاتر نقش موثری ایفا نکرد اما برخلاف آن سینما نقش زیادی در این مسیر برعهده گرفت، اعتقادم بر این است سینما در آن شرایط نقش تبلیغی خوبی داشت، فیلم‌هایی که آن دوران ساخته می‌ شد روحیه مقاومت را در میان مردم و رزمندگان تقویت می‌کردند. بعد از پیروزی انقلاب 57 خیلی نگاه حمایتی و قابل اعتمادی از سوی مسئولان کشور نسبت به تئاتر وجود نداشت و حتی می‌توان گفت تا حدی با آن سر عناد نیز وجود داشت. این نگاه منفی هم یکی بخاطر تجربه و پیشینه اجراهای قبل از انقلاب، نقش احزابی مثل توده و دیگر جریانات سیاسی در تئاتر و دیگری عدم شناخت کافی از این حوزه بود. به خاطر دارم ابتدای انقلاب هنرمندان تئاتر یکی از شهرها را دور هم جمع کرده بودند و مسئولی که آمده بود خطاب به حاضران گفت، تا به امروز هرچه خواستید کردید، از این به بعد به فکر شغلی آبرومند باشید؛ یعنی مسئولان، تئاتر را شغلی آبرومندانه نمی‌دانستند. با اینكه آثار خوبی هم اجرا می‌شد و در شهرهای كشور به خصوص غیر از مرکز به نظر من هنرمندان زحمت زیادی می‌کشیدند تا چراغ تئاتر روشن بماند. اینکه فکر کنیم داستان «درخشش در ساعت مقرر» و آنچه درباره جنگ بوسنی گفتیم به جنگ ما و كشور عراق شباهت داشته است، خیر؛ این داستان بیشتر شبیه وضعیت تئاتر ما در این لحظه است. وضعیتی که طی آن امروز، 1. این هنر در مواجه با سانسور وضعیت بسیار سختی را تجربه می‌کند، 2. بودجه نیست و مسئولان نگاه حمایتی به آن ندارند، 3. هنرمندان تئاتر هیچ جایگاه اجتماعی تعریف شده‌ای ندارند و حرفه آنان از سوی مجلس به عنوان شغل محسوب نمی‌شود، 4. امنیت شغلی و بیمه برای این افراد وجود ندارد، لذا هنرمندان تئاتر در مرگ و زندگی دست و پا می‌زنند. پس وضعیت تئاتر در زمان ما مثل وضعیت هنرمندان تئاتر است در آن زمان بوسنی و هرزگوین، و عجیب اینكه می‌بینیم تئاتر در دوران جنگ بوسنی برای آن مردم چه كاركردی دارد و برای ما كه در صلح به سر می‌بریم چه كاركردی!، این نقطه‌ای است که موجب شد احساس کنم این نمایش را در این شرایط برای مخاطب خود و در ستایش هنر مظلوم تئاتر اجرا کنم.

* طی مدت اخیر جز دو سه نمایش که «درخشش در ساعت مقرر» هم یکی از آن‌ها بود، نمایشی ندیدم که احساس کنم در آن نگاه مرسوم به جنگ وجود ندارد و اثر سعی می‌کند بنا به بضاعت خود کلیشه‌های فرم و محتوا را از میان بردارد. چه عاملی موجب می‌شود اجراهایی از این دست کم می‌بینیم؟

__‌ اینکه چرا امروزه آثار نمایشی ما به شکلی که باید باشد نیست و نمایش‌هایی که باید درخور مخاطب باشد نداریم، تنها در مورد نمایش‌هایی با مضمون جنگ صدق نمی‌کند؛ در تمام اشکال تئاتر ما یک نوع نگاه عجولانه به کار وجود دارد، حتی در بعضی موارد می‌توان گفت عده‌ای بسیار بی‌حوصله و بی‌سلیقه کار می‌کنند. یادمان می‌آید هفت هشت سال پیش، مسئولان مطرح كردند یک ماه تمرین و یک ماه اجرا، به نظرم تیشه به ریشه تئاتر از همان لحظه آغاز شد و معتقد هستم هنرمندان باید در مقابل چنین افرادی که چنین موضوعی را طرح کردند موضعی شدید می‌گرفتند. تئاتر چیزی مثل سریال‌های بی‌خاصیت تلویزیون نیست. جایگاه تئاتر، جایگاه اندیشه است، مخاطب به تماشای نمایش می‌آید تا به هرچه روی صحنه وجود دارد و به هرچه گفته می‌شود شک کند. نمی‌توان با تئاترساده انگارانه برخورد كرد، اساسا از همان روزگار اوضای سرسری گرفتن تئاتر آغاز شد و اگر گفته می‌شد ما در گروه تئاتر «شایا» یک نمایش را 5ماه تمرین می‌کنیم، از ما سوال می‌کردند واقعا مگر برای شما چه دارد. یعنی همواره با یک نگاه مادی بسیار سطح پایین با این هنر برخورد می‌شد، درحالی که تئاتر در تمام دنیا هنری است که پول خیلی در آن نقش اساسی ندارد، اما از نگاه سازمانی از جایگاه بسیار دقیقی برخوردار است كه در ایران هیچگاه اینطور نبوده، الان هم نیست و بعید می‌دانم در آینده هم باشد.

* اینجا به نقش هنرمند می‌رسیم، به جز تاثیری که ممیزی و برنامه‌ریزی مسئولان بر اثر می‌گذارد نقش خالق اثر هنری در طی کردن این روند نزولی چقدر خواهد بود؟

__‌ با وجود اینکه اعتقاد دارم هیچگاه برنامه‌ریزی مدون و درازمدتی برای تئاتر وجود ندارد بودجه‌های تئاتر بدون آنکه برنامه‌ریزی دقیقی برای آن‌ها صورت بگیرد خرج جشنواره‌های مناسبتی و غیرمناسبتی می‌شود. هیچ مدیری هم شجاعت و توان آن را ندارد بگوید برنامه‌ی کوتاه مدت، میان مدت و بلند مدت من این موارد را شامل می‌شود تا بعد از گذشت مدتی از او بازخواست کنیم كه چرا فلان کار را انجام ندادید. مدیران می‌آیند، مدیریت را می‌پذیرند، معمولا هم می‌گویند ما با یک بدهی بسیار زیاد آمده‌ایم، حمایتی وجود ندارد، شرایط ما بحرانی است و هزار بهانه دیگر دوره مدیریت خود را سپری می‌کنند که به نظرم حتی چیزی را مدیریت نمی‌کنند بلکه تنها به عنوان مدیر حضور دارند. چه بسا با آزمون و خطاهایی که از سوی آنها صورت می‌گیرد متوجه می‌شویم این تئاتر است که روز به روز نحیف‌تر شده و ضربه بیشتری می‌خورد. با این همه اعتقاد دارم تئاتر در مقایسه با سینما، تلویزیون و دیگر رشته‌ها در کشور ما پیشرو است. همچنان اتفاق‌هایی در تئاتر می‌افتد که نشان می‌دهد هنرمندان توانایی خلق اثر درخور و شایسته مخاطب را دارند، اما خلق چنین آثاری بعضا به صورت کاملا شخصی اتفاق می‌افتد. به نظر من گناه و خطای هنرمند بخشودنی نیست؛ ما می‌دانیم در کشوری زندگی می‌کنیم که هیچ مسئولی درباره تئاتر شناخت ندارد و اصولا این هنر در زندگی او جایگاهی را به خود اختصاص نمی‌دهد. پس ما از حمایت سازمان یافته و منظم بی‌بهره هستیم، حال می‌ماند وظیفه من به عنوان یک هنرمند. در دوران گوناگون بودند هنرمندانی که از جانب سانسور، عدم حمایت اقتصادی و نیازهای دیگر رنج بردند اما آثاری جاودان خلق کرده‌اند. حتی می‌توانیم بررسی کنیم ببینیم در زمان استالین چه شاهکارهایی توسط هنرمندان شوروی سابق خلق شد که پس از فروپاشی شوروی دیگر نمونه‌ای از آن کارها دیده نمی‌شود، آیا دیگر فردی همچون بولگاکوف، تولستوی، گورکی، آخماتوا، ایساك بابل ظهور کرده‌اند؟ به نظر من خیر.

* با توجه به این نمونه‌ها که نام بردید، گیر کار کجاست که شاهد صعود و پیشرفت در زمینه خلق اثر نیستیم و بخصوص طی چند سال اخیر سیر نزولی طی می‌كنیم؟

__‌ در تاریخ معاصر جهان و در كشور شوروی سابق به سردمداری استالین که ما به عنوان دورانی تیره و تار از آن یاد می‌کنیم، هنر، هنرمندان و خالقان آثار هنری به "هیچ" انگاشته نمی‌شدند. در نهایت گفته می‌شد این فرد نمایش نامه‌نویس، شاعر یا رمان‌نویس است و نقشی در اجتماع دارد؛ در جامعه ما اهل تفکر، اهل اندیشه و اهل هنر به "هیچ" انگاشته شده و طوری برخورد می‌شود که اگر نباشند هم اتفاقی نمی‌افتد. مثلا اگر رمان «کلنل» اثر استاد، محمود دولت آبادی جزو 10رمان برتر قاره آسیا برای دریافت جایزه بزرگ در کنار افرادی مثل موراکامی قرار بگیرد این در مملکت ما اتفاق بزرگی محسوب نمی‌شود، ولی اگر ورزشکاری وزنه‌ای بالای سر ببرد این اتفاق بزرگ است و صدا و سیما در این زمینه هوچی گری می‌کند، تمام مسئولان برای حمایت‌های مالی و... با یكدیگر مسابقه می‌گذارند؛ درحالی که از یک اتفاق ادبی هیچگاه چنین جریانی ساخته نمی‌شود. ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که «کلاوس پایمان» یکی از کارگردانان پیشرو آلمان و اروپا در آن نمایش اجرا کرده است، در کشوری زندگی می‌کنیم که پیتر اشتاین قصد اجرای نمایش در آن را داشته، کارگردانی که در آلمان 15میلیون یورو به او دستمزد پرداخت می‌کنند تا نمایش «فاوست» را اجرا کند که منجر به خلق آن شاهکار توسط این هنرمند می‌شود. این هنرمند به ایران می‌آید تا نمایش روی صحنه ببرد؛ همین که چنین هنرمندی به کشور ما سفر می‌کند یک اتفاق بزرگ خبری و رسانه‌ای در سراسر دنیا محسوب می‌شود، ما از این اتفاق هیچ استفاده‌ای نمی‌کنیم، چرا؟ به این دلیل که برای مسئولان و جریان فرهنگی و ادبی ما چنان کوچک جلوه می‌کند که از اینجا به كشور خود بازمی‌گردد. وقتی فردی مثل اصغر فرهادی جایزه اسکار می‌برد مسئولان حتی استفاده تبلیغی و ژورنالیستی هم از این اتفاق نمی‌کنند. آنقدر او را پس می‌زنند که هنرمند ما با خود فکر می‌کند، من در مملکتی زندگی می‌کنم که دریافت بالاترین افتخار جهانی سینما یا رمان در آسیا به هیچ انگاشته می‌شود و ناخواسته سرخورده می‌شود. می‌توان گفت مردم ما طی این سال‌ها خنثی شده‌اند و از طریق تلویزیون آموزش‌های غلطی كه دیده‌اند سلیقه‌هایشان پایین آمده، نسبت به کتاب و کتاب‌خوانی بی‌میل و رغبت شده‌اند. پس بایسته است که در این دوران، هنرمند کار خود را با دقت انجام دهد، چون انجام کار هنری یعنی جنگیدن با شرایط، با سیاست‌ها، با برنامه‌ریزی‌های غلط، با مسئولینی که نمی‌خواهند تئاتر وجود داشته باشد ولی ما می‌خواهیم، چون ما می‌دانیم که باید به ملت خوراک فرهنگی درست داده شود. از همین رو نسبت به آینده جریان تئاتر ناامید نیستم اما از بسیاری آثار هم گله و به آنها انتقاد دارم.

* اجرای کار جدی نیاز به سرسختی و مقاومت دارد، چرا این عنصر در روحیه هنرمندان ما کم به نظر می‌رسد تا آنجا که کار به جایی می‌رسد افراد بگویند همین که نمایش تولید می‌کنیم اتفاق بزرگی افتاده و قانع می‌شوند؟

__ همسر سقراط در مورد او می‌گوید: سقراط مرد احمقی است، به جای آنکه برای ما نان به خانه بیاورد، افتخار می‌آورد. وقتی زندگی انسانی به زندگی حیوانی تبدیل شود و فقط به فکر حفظ نیازهای اولیه مثل خوردن و نوشیدن و... خلاصه شود، ابتذال آغاز خواهد شد و کار به مرحله‌ای می‌رسد که می‌گوییم فقط یک فیلم بسازیم، فقط یک تئاتر کار کنیم. به نظرم ما الان در شرایط بحران سیاسی قرار نداریم، بلکه جامعه ما در بحران فرهنگی قرار داریم که شاید جبران آن صدها سال طول بکشد. به این دلیل كه در بحران سیاسی گاهی مدتی رو به جلو حرکت می‌کنید، گاهی رو به عقب و این طبیعی است، اما سقوط فرهنگی موجب نابودی انسان خواهد شد. امیرکبیر به ناصرالدین شاه می‌گوید، اگر نیت یک ساله داری گندم بکار، اگر نیت ده ساله داری درخت بکار و اگر نیت صدساله داری انسان بساز، در شرایط امروز فرزندان ما چقدر امکان بهره بردن از موزه‌ها، تئاتر، سینما و... را دارد؟ چقدر وسیله ایاب ذهاب جهت تماشای موزه‌های برای دانش‌آموزان و فرزندان ما مهیا است تا در این شرایط با آسودگی به تماشای داشته‌های فرهنگی خود بروند، هنگامی كه به سالن‌های تئاتر می‌آیند در بدو ورود چگونه با آن‌ها برخورد می‌شود و آیا احترام می‌بینند؟ یا با صندلی‌هایی كهنه و گند گرفته مواجه هستند؟ این روند موجب شده متاسفانه مردم ما روزمرگی را بپذیرند و هنرمندان هم بخشی از مردم هستند، روزمرگی آفت خلق اثر هنری است.

* امروزه همه از جنگ صحبت می‌كنند و ساعتی نیست كه رسانه‌های دیداری و شنیداری ایران و جهان اخباری در این ارتباط منتشر نكنند. این اتفاق موجب می‌شود جنگ در نظر مردم لوث و آسان‌پذیر شود و آن‌ها را برای پذیرفتن آن آماده‌ می‌كند، چنانكه می‌بینیم كشور فرانسه همین هفته گذشته به كشور مالی لشگركشی می‌كند، همه مردم جهان هم با آغوش باز می‌پذیرند و صدایی از فردی شنیده نمی‌شود. آیا در این شرایط اجرای نمایش با موضوع جنگ به این روند عادی سازی كمك نمی‌كند؟

__ مدتی قبل فردی می‌گفت آیا نمایش شما یك اثر ضدجنگ است؟ پاسخ دادم شما می‌توانید از 2500سال پیش تا به امروز یك نمایش‌نامه به من معرفی كنید كه در ستایش جنگ باشد؟ بله اثر من ضدجنگ است و به آن هم افتخار می‌كنم، مگر می‌شود هنرمند، جنگ، كشتن و كشتار را تقدیس كند و روی آن صحه بگذارد. روزی به این فكر می‌كردم اصلا چرا می‌نویسم، اساسا چه حرف نا گفته‌ای باقی مانده كه سوفوكل، شكسپیر، چخوف‏، بهرام بیضایی و اكبر رادی نگفته باشند كه من بعد از آن‌ها آمده‌ام حرفی بزنم؟ به این جمله تولستوی رسیدم كه گفت، شاید كار نویسنده و مولف یك اثر هنری آن است چیزی را به زبان بیاورد كه مردم می‌دانند اما از به زبان آوردن آن هراس دارند. اگر اعتقاد داریم در برابر متجاوزی كه به كشور ما لشكركشی كرده ایستادیم باید عنوان كنیم ما نجنگیدیم بلكه مقاومت كردیم، پس اینجا موضع گرفتن و ضدجنگ نامیدن آثار رنگ می‌بازد. ما كاری كردیم كه برای حفظ حریم خانواده و جامعه، عملی طبیعی محسوب می‌شد كه اگر فردی این حركت بزرگ را زیر سوال ببرد قطعا مورد نكوهش قرار می‌گیرد. با این حال اعتقاد دارم هر اثر خلاقانه، از تئاتر گرفته تا رمان و اثر سینمایی باید امكان انتشار پیدا كند تا بتوان درباره آن بحث و گفتگو كرد. اما می‌دانیم چنین وضعیتی در كشور ما وجود ندارد، نمایش‌نامه یا سانسور یا رد می‌شود؛ فیلم یا مجوز اكران می‌گیرد یا نمی‌گیرد، یك اثر از قبل باید به ارشاد برود تا آن‌ها همان ابتدا بگویند اصلا نباید به بازار بیاید. من با این رویه مخالف هستم، این شرط داشتن یك جامعه آزاد نیست، لذا ما اینجا از آن آزادی و حقی كه برای بیان حرف‌ها و نگاه‌های خود نیاز است آن گونه كه شایسته است برخوردار نیستیم. همه چیز باید اول سانسور و بازبینی شود تا اثر روی صحنه بیاید، چنانچه امروز رفتارهای خطرناك‌تری هم در جامعه ما شكل گرفته است. حال برای پاسخ به سوال شما می‌گویم در طول تاریخ نویسندگان و هنرمندان نوشتند و خلق كردند تازه وضعیت ما این است‏، اگر نمی‌نوشتند وضعیت بسیار بدتر می‌شد. پس برای اینكه وضعیت از همینی هم كه الان نسبت به آن انتقاد داریم و از آن ناراضی هستیم بدتر نشود باید بنویسیم؛ سكوت كردن و از كنار كار گذشتن در این شرایط به نظر من بسیار خطرناك است. درست است كه از جنگ بوسنی 20سال می‌گذرد اما از طریق واكاوی و طرح دوباره آن است كه می‌توان خطرات آن را گوشزد كرد و از وقوع مجدد چنین فجایعی جلوگیری نمود. ما ملزم به گفتن و نوشتن درباره اتفاقاتی مثل طرح "انفال" كه توسط توسط صدام حسین و حزب بعث انجام شد و طی آن 182هزار كرد بی‌دفاع در خاك عراق كشته شدند كه بمباران شیمیایی حلبچه بخش كوچكی از این طرح به حساب می‌آید هستیم تا شاید از وقوع مجدد آن جلوگیری كرده باشیم.

* باتوجه به اینكه سوزان سانتاگ پرده نخست نمایش در انتظار گودو را برای آگاهی بخشی جهانی از كشتار در بوسنی، همچنین امیدبخشی به مردم این نقطه از جهان در سارایوو اجر كرد، چرا پایان‌بندی نمایش خود را با لحظه سرور بازیگر از روی صحنه رفتن در آن شرایط سخت تمام نكردید و ترجیح دادید كار با روشن كردن شمع و آواز خواند، همچون مناسكی آئینی و سوگواری به پایان برسد؟

__ می‌خواستم در جهت امیدبخشی حركت كنم كه خانم سانتاگ مدنظر داشت، چون نقش تئاتر تنها نشان دادن سیاهی‌ها نیست، بلكه از دل تاریكی به نور و روشنایی می‌رسد. اما من پایان نمایش را سوگواری نمی‌بینم، بلكه تراژیك است. در پایان همه از اینكه مدیر تئاتر تیر خورده ناراحت هستند‏ اما شمع‌ها روشن می‌شود، از ابتدا همواره نگران این هستیم كه فقط دو سه عدد شمع داریم اما در پایان بر تعداد آن‌ها افزوده می‌شود. خیلی دوست داشتم مثل اجرای سوزان سانتاگ همه حاضران در تالار قشقایی شمع در دست داشته باشند و اجرا در انتها تبدیل به حركتی آیینی شود كه متاسفاته این امكان وجود نداشت.

* زندگی باید دارای چه كیفیتی باشد تا اجرای نمایش درانتظار گودو همچون بارقه نور و امید در آن بدرخشد و كار واجد عنصر رهایی‌بخش باشد؟

__ من ابتدا آنچه باید باشد را می‌گویم، به نظر من آن زندگی، زندگی است كه همه سرجای خود قرار دارند و تمام افراد سیاسی نیستند. من از اینكه ملت ما می‌توانند به راحتی درباره سیاست صحبت كنند هراس دارم، از سیاسی بودن 70میلیون ایرانی رنج می‌كشم، اصلا دوست ندارم سیاسی باشم، دلم می‌خواهد یك نقاش باشم، دوست دارم كارگری باشم كه پشت دستگاه كار خود را انجام می‌دهد و غروب به آغوش خانواده بازمی‌گردد تا با پولی كه به دست آورده در كنار آن‌ها خوش بگذراند. از این لذت می‌برم كه مردم ما توانایی داشته باشند دو روز انتهای هفته را همراه خانواده خود به دور از استرس و نگرانی در آرامش سپری كنند. می‌توانم زندگی را تخیل كنم كه در آن فردی برای ابراز عقیده سانسور نمی‌شود، می‌توانم زندگی را تخیل كنم كه در آن پدران سرزمین ما شرمنده خانواده‌های خود نیستند، زندگی كه در آن به شخصیت همه افراد احترام گذاشته می‌شود و صاحب كرامت هستند. اگر هركدام از این‌ها نباشد به نظر من" در انتظار گودو" باید برای آن جامعه اجرا شود، چون "در انتظار گودو" یك هشدار برای مردم، جامعه و مسئولان است؛ و این اثر به نظر من امروز باید در جامعه ما اجرا شود.

گفتگو از: بابك احمدی

نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز