خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از منصور ساعی؛

وضعیت ابراز احساسات بین والدین و فرزندان در خانواده چگونه است؟

asdasd
کد خبر : ۱۰۲۹۲۶۱

منصور ساعی (استادیار ارتباطات) در یادداشت پیش‌رو به وضعیت ابراز احساسات بین والدین و فرزندان در خانواده پرداخته و از کاهش یا فقدان ابراز احساسات در محیط خانواده ابراز نگرانی می‌کند.

از مدتی قبل یک موضوع ویژه را تحت عنوان «چرا درک ارتباطات میان فردی مهم است؟» شروع کرده‌ام. در همین زمینه برخی از نتایج مطالعاتم در زمینه ارتباطات میان فردی در خانواده ایرانی را به اشتراک می‌گذارم.

یکی از ابعاد مهم ارتباطات میان فردی، «ابراز احساسات، عواطف، محبت و عشق» به صورت کلامی و غیرکلامی در خانواده است. در واقع ابراز احساسات عنصر مهمی است که در کیفیت روابط خانوادگی تأثیر بسیار زیادی می‌گذارد.

نتایج حاصل از مصاحبه‌ها با ۴۰ نفر از نوجوانان دختر و پسر تهرانی (۲۰ نفر دختر دبیرستانی و ۲۰ نفر پسر دبیرستانی) نشان می‌دهد که ابراز احساسات صمیمانه، علنی و مداوم بین والدین و فرزندان به صورت کلامی و غیرکلامی بسیار کم (۱ نفر) بوده و در مقابل «ابراز احساسات رسمی (مانند شب بخیروصبح بخیر)، مناسبتی (تولدها، اعیاد، جشن‌ها و…) و مقطعی (محدود شدن به دوران کودکی و کوچک سالی)» زیاد (۲۹ نفر) بوده است.

در همان حال ۱۰ نفر از فرزندان اعلام داشته‌اند که ابراز احساسات در خانواده آن‌ها بین والدین و فرزندان جایی ندارد. از آنجا که روش مطالعه کیفی بوده، این مطالعه به دنبال تعمیم نتایج نیست و تنها به عنوان برشی از واقعیت آن را در نظر گرفت. نظرات نوجوانان را هم به عنوان شواهد و فکت‌های تحلیل‌ها و استخراج مفاهم و مولفه‌ها ذکر کرده‌ام.

ابراز احساسات صمیمانه، علنی و مداوم:

از میان ۴۰ نفری که با آنها صجبت کردیم، تنها یکی از نوجوانان گفت که در خانواده یشان، «ابراز احساسات صمیمانه، علنی و مداوم» یعنی «بیان راحت و آشکار علاقه، عشق و محبت به صورت کلامی و غیرکلامی روزانه»، «روبوسی کردن»، «بغل کردن»، «صدا زدن همدیگر با لقب و عناوین محبت‌آمیز وخوشایند»، «تقدیرکردن»، «تشویق کردن» وجود دارد:

* مامانم بعد از یک روز که منو می‌بینه بغلم می‌کنه، منو می‌بوسه. …پدرم هم پیش دوستاش آقا مهندس صدام میکنه… توی خونه هم پسر گلم میگه بهم. من هم خیلی دوست شون دارم و من هم اونا رو از ته دل دوست دارم و راحت بهشون می‌گم.

ابراز احساسات رسمی، مناسبتی و مقطعی:

بیشتر نوجوانان و والدین‌شان در خانواده نسبت به همدیگر «ابراز احساسات رسمی، مناسبتی و مقطعی» انجام می‌دهند و در قالبی «معمولی و رسمی نظیر شب بخیر و صبح بخیر»، «محدود به مناسبت‌ها و موقعیت‌های خاص نظیر اعیاد وجشن‌ها» و «محدود به به دوران کودکی» بوده است. این بدان معناست که بین والدین و فرزندان بیان عواطف و احساسات در خانواده- که بیانگر میزان صمیمیت در خانواده است- کاهش یافته است.

نوجوانان دلیل این کاهش ابراز احساسات را «تابوشدن بیان راحت احساسات بین والدن و فرزندان» و «خجالت کشیدن و کم رویی فرزندان» است. این کم رویی منجربه کنشی نزد نوجوانان شده است که احساسات خود نسبت به والدین را پنهان کنند یا به صورت غیرمستقیم و در قالب پیامک و رسانه‌های اجتماعی موبایلی و یا شوخی ابراز کنند. برخی نوجوانان می‌گویند:

گرچه خیلی (پدر ومادرم) دوست‌شون دارم اما نمی‌تونم بهشون بگم و به زبان بیارم یه کم خجالت می‌کشم یه وقت‌هایی مامانم را در قالب شوخی بغل می‌کنم. یعنی قبل از ۱۱-۱۲ سالگی راحت‌تر بهشون میگفتم که دوستتشون دارم ولی الان یه کم خجالت می‌کشم.

 کوچکتر که بودیم بابا و مامان شب به شب می‌هنگام ما رو می‌بوسیدن و می‌گفتند خواب خوبی داشته باشی پسرم. اما خب الان مامان اگر از دنده راست بلند شده باشه، فقط شب بخیر اینا می‌گه. بابام هم که تیکه نیاندازه (باخنده)، بغل کردن و بوس کردن پیشکش.

کوچیک که بودیم مامان ما را می‌بوسید و بغل می‌کرد. دیگه این خبرا نیست. من هم خیلی وقته بابا و مامانم را نبوسیدم. الان فقط مامانم شب بخیر می‌گه. انگار طلسم شدیم و هیچکدام نمی‌گیم.

 از روبوسی و ابزار محبت روزانه در خونه ما خبری نیست. مگر در تولدها و عیدها. من هم کمتر می‌گم به بابا و مامانم.

 ما هر شب موقع خواب فقط به همدیگر شب بخیر می‌گیم اما کمتر روبوسی داریم. مگر تولد و عیدی چیزی باشه. بچه که بودیم بیشتر بود.

گاهی با شوخی بابا و مامانم را بغل می‌کنیم و قلقلک می‌دیم البته الان یه کم بزرگ شدیم و انگار خجالت می‌کشیم و خیلی کم شده. اونا هم کمتر احساسات شون را به ما نشون میدن.

من خیلی کم با زبان به بابا و مامانم میگم دوستت تون دارم. یه جوریه می‌خوام اما انگار آدم رویش نمی‌شود. اونا هم کمتر میگن. البته می‌دونم که دوستم دارن و صمیمی هستیم و جدی نیستیم اما به زبان نمیارن. زمانی که من برمیگردم به خونه، یک خوش آمدگویی معمولی داریم. ابراز احساسات آنچنانی مثل بغل کردن، بوسیدن و کلمات عاطفی چندانی نداریم. شاید برای بچگی‌ها بود. شاید بیشتر عید و تولدها باشه. نه همیشه نیست.

بابا و مامان فقط برادر کوچکم را می‌بوسند و بغل می‌کنند. انگار من بزرگ شدم دیگه. من هم سختم هست که به صورت رودر رو به بابا و مامانم بگم دوستتون دارم یا عاشقتونم. یه وقت‌های توی تولدهاشون براشون روی کاغذ می‌نویسم.

بابا و مامانم معمولا شب‌ها به ما شب بخیر میگن اما بوسیدن و بغل کردن فقط شامل حال خواهر کوچکیه‌اس. ولی وقتی فکر می‌کنم می‌بینم واقعا به این چیزها نیاز دارم. شاید اونا فکر می‌کنند من بزرگ شدم و این قرتی بازی‌ها چیه. اما واقعا لازمه.

استفاده از کلمات عاطفی و احساسی تو خونه ما خبری نیست. بابا و مامانم خیلی جدی هستند. ابزار احساسات در شاید در حد «دخترم و عزیزم» است. شاید خیلی کوچک بودیم، بوسه و بغل بود امام الان دیگه خیلی وقته نیست. مگر در جشن و عیدهای خاص.

از وقتی برادر کوچیکه ما یعنی از چهارسال پیش به دنیا اومد، من رفتم تو پارکینگ دیگه! همه نگاه‌ها به اونه. حتی خود من هم قربون صدقه‌اش میرم.

با پدر اصلاَ خیلی سال هست که بغلش نکردم و روبوسی هم نداشتم. من با اینکه با بابام خیلی در حوزه اجتماعی صمیمی هستیم اما خجالت می‌کشم اما مامانم تامیآد از سرکار تا بغلش نکنم آرام نمیگیرم…مامان و بابام هم جلوی من نسبت به هم ابزار احساسات نمی‌کنند.

چندسالیه که روزانه کمتر نسبت به هم کلمات و رفتارهای احساسی و عاطفی استفاده می‌کنیم. اما با پیامک یا واتس‌آپ و اینا راحت‌تر بهشون می‌گم که دوست شون دارم و دلم براشون تنگ شده و… .

بابا و مامان به صورت لفظی و شفاهی به هم ابراز احساسات نمی‌کنند اما هدیه و گل می‌خرند. من هم خیلی کم به صورت کلامی به مادر و پدرم می‌گویم دوستت‌تون دارم. بعضی اوقات می‌خوام توی پیامک بفرستم اما رویم نمی‌شود.

با وجود راحت بودن با هم، خیلی ابزار احساسات عیان به هم نداریم. آخرین باری که پدرم رو بوسیدم عید بود. خیلی پیش نمی‌آید…با داداشم هم نه… اما با مامانم کم و بیش دارم… مثلاَ مامانم کاری می‌کنم می‌گن فدات بشم… من هم میگم عشقم.

 بابام از وقتی اومدم دبیرستان منو بغل نکرده و محبت مستقیم انجام نداده. من بعضی اوقات موهایش را شانه می‌کنم یا ماساژ می‌دهم بابا رو. اما در عمل من هم کلمات عاطفی استفاده نمی‌کنم. انگار فقط برای بچگی‌ها بوده ولی من فکر می‌کنم ما در هر سنی نیاز به محبت بابا و مامان داریم.

 ابزار احساسات معمولی داریم مثل شب بخیر و صبح بخیر گفتن و اینا. دیگه روبوسی هر روزه و بغل کردن را برای بچگی‌ها بود. اصلا از این چیزها خبری نیست. مگر تولدی و مراسم خاصی باشه.

 ابزار محبت واحساسات به صورت هر روز نیست. شاید توی بچگی‌ها هر روز بود. الان شده بخشی از خاطراتمون. اما اگه نباشه به معنی این نیست که ما را دوست دارن. شاید دیگه بزرگ شدیم و روشون نمیشه بگن مثلا دخترای گلم. عشق باباو…ما هم کمتر می‌گیم.

 شاید فقط عیدها و جشن‌ها به بابام تبریک بگم اما از ته دل نمی‌گم که دوستش دارم. خیلی وقت‌ها باهاش قهرم. به مامانم راحت میگم که دوسش دارم خیلی هم می‌گم و بغلش می‌کنم و بعضی وقت‌ها حتی بغلش گریه می‌کنم. 

عدم ابراز احساسات:

نکته قابل توجه این است که بخش قابل توجهی از نوجوانان مشارکت کننده در این پژوهش (۱۰ نفر) اعلام کرده‌اند که اصولاً ابراز محبت و احساسات کلامی و غیرکلامی بین والدین و آن‌ها وجود ندارد. نوجوانان علت فقدان ابراز احساسات را ناشی از نبود فرهنگ ابراز احساسات در خانواده، وجود فضای قهر و تنش بین والدین با همدیگر و والدین و فرزندان با هم می‌دانند. برخی از گویه‌های نمایانگرعدم ابزار احساسات به شرح ذیل است:

 ما خانواده خیلی جدی و خشکی هستیم. فرهنگ خانواده ما این نیست که علاقه و محبت تمون را نسبت به همدیگر به صورت آشکار کنیم. مثلاً مامان و بابا را دوست دارم اما نمی‌تونم با بیان کنم یا بغلشون کنم و ببوسمشون. اونها هم کمتر این کار را می‌کنند.

 قهر توی خونه ما زیاده. بین پدر مادر کم هست. نهایت یک ساعت دو ساعت طول می‌کشه. بین من و بابا دو روز طول می‌کشه دعواهامون بیشتر سرکارها و شیطنت‌هایی است که در مدرسه با دوستامون انجام میدیم. با داداش بزرگه‌ام دوسال حرف نمی‌زنم. وقتی قهر می‌کنم چند روز خونه نمیرم. میرم خونه دوستام تا آروم بشم. چون کسی در خونه درکم نمی‌کنه. در این شرایط ابراز محبت به همدیگه توی خونه سخت است.

 خونه ما همیشه دعواست و جایی برای بیان عشق و محبت به هم نمی‌ماند. بین پدرو مادر دعوا و داد و بیداد و جرو بحث و قهر زیاده. معمولا دست کم هفته‌ای یکبار، پدرم سرچیزایی الکی زود عصبانی میشه و از کوره در میره. من و پدرم قهر می‌کنیم البته قهرو آشتی خیلی فرقی نداره و در هر صورت از گیردادن‌های الکی اونا خسته شدم.

محیط خونه برام جذاب نیست. خسته کننده اس. احساس می‌کنم منو دوست ندارن. همه‌اش همه گیر میدن. من هم از خونه می‌زنم بیرون تا حالم بهترشه. البته شده سر یک موضوعی اختلاف مون طول بکشه و دو ماه نرفتم خانه. تابستون دو ماه رفتم خانه مامان بزرگم.

 الان دوساله که مامان و بابام قهرند. البته حرف می‌زنند اما صمیمانه نیست. یک جورهایی لجبازی دارند باهم. خودم هم قهر می‌کنم مثلاً آخرین بار که با مامانم قهر کردم دو هفته طول کشید اما با بابام نه قهر نکردم. بابام نمی‌ذاره که طول بکشه… نمی‌دانم چرا اینقدر با مامانم طول کشید.

 وقتی از بسکتبال میام و روزی که گل می‌زنم یه روز شارژم اما بابا و مامانم اصلاً علاقه به ورزش ندارند و منو تشویق نمی‌کنن. ابزار احساسات نمی‌کنن. من خیلی کلافه می‌شم.

به نظر می‌رسد که کاهش یا فقدان ابراز احساسات بین والدین و فرزندان نوجوانان در خانواده می‌تواند عواقب زیادی در روابط درون خانواده نظیر بروز اختلال ارتباطی، تقویت شکاف بین نسلی، عدم درک بین فردی، و کاهش صمیمیت، کاهش خودافشایی نوجوانان، کاهش همدلی و دیده نشدن نوجوانان و از نظر فردی به بروز اختلالات رفتاری و روانی، نظیر کاهش اعتماد به نفس، پرخاشگری، افسردگی نوجوانان و… بینجامد.

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز