خبرگزاری کار ایران

روایتی از یک عمر خونِ دل خوردن و مطالبه‌گری؛

برملا کردن حق فرمان قرآن است/اگر این خانه، خانه ملت ایران است باید چنین باشد؟

asdasd
کد خبر : ۶۵۱۰۳۲

رادیو قدیمی روی طاقچه را خاموش می‌کند و پشت چرخ خیاطی‌اش می‌نشیند. نامه‌هایی را که یک یک شرح روایت‌های سالیانش را دارند از داخل نایلون قدیمی درمی‌آورد و روی میز چرخ خیاطی می‌گذارد تا روایت کند.

 به گزارش خبرنگار ایلنا، سه‌راه امین حضور- کوچه دردار، گفته می‌شود که شهید «خوش نویسان» و «آصف صدرالاشرف» (نخست‌وزیر رضاخان) از قهرمانان انقلاب مشروطه از اهالی این محل بودند؛ حالا اما این کوچه نه مانند زمان انقلاب مشروطهِ مسقف است و نه اینکه قهرمانانی از آن جنس دارد، کوچه دردار امروز محل ویراژ موتورهای پرسر وصدای جوانان محل در میان آپارتمان‌های دو سوی کوچه است که جای خانه‌ باغ‌های قدیمی را گرفته‌اند.

اما پلاکِ ۴۲ کوچه دردار هنوز همان بافت قدیمی‌اش را دارد و در دو سوی حیاط کوچک آن دو کارگاه کوچک دوزندگی ۵۰ تا ۷۰ متری وجود دارد، کارگاه‌هایی که به دست «حاجی» اداره می‌شود. مردی ۸۷ ساله که خود را «محمد عملسنج» معرفی می‌کند. پیگیر و شجاع به نظر می‌رسد، این را از نامه‌هایی که به روسای جمهور، وزرای کار، نماینده‌های مجلس شورای اسلامی و... فرستاده می‌توان فهمید.

ادبیات این نامه‌ها حق‌خواهانه است و همه آنها با این جمله شروع می‌شوند: «برملا کردن حق فرمان قرآن است»؛ از این رو از ظلم سخن می‌‌گوید از ظلمی که به وی روا داشته شده است. به گفته خودش این ظلم همانند سایه‌اش آماده است؛ چه زمانی که در بازار تهران لوازم آرایشی و بهداشتی خرید و فروش می‌کرد؛ چه زمانی که به دنبال تاسیس اولین کارگاهش در رجایی شهر کرج بود؛ چه زمانی که کارگاه را به خاطر رکود بازار تعطیل کرد و چه زمانی که برای امرار معاش به سراغ دستفروشی رفت و چه همین حالا که چراغ کارگاه خانگی‌اش را به تنهایی روشن نگه داشته است.

این دو اتاقک رو به‌روی هم البته به همین راحتی سرپا نمانده‌اند. حاجی با تجربه‌ای ۲۴ ساله؛ این کارگاه را با ۵ میلیون تومان پول پیش و ماهی ۵۰۰ هزار تومان، از سال ۸۶ برای خود دست‌وپا کرده است. البته آنطور که خودش روایت می‌‌کند دوزندگی را  از سال ۱۳۷۳ آغاز کرده است با طرح‌هایی که خدا در ذهنش گذشته بود. از همین رو از همه آنها که برایشان نامه نوشته بود، انتظار حمایت داشت تا خودش و کارگرانش بیکار نشوند.

برملا کردن حق فرمان قرآن است/اگر این خانه، خانه ملت ایران است باید چنین باشد؟

البته تعطیلی کارگاه‌های خانگی دوزندگی در جای‌جای شهر تهران معمول شده است؛ چراکه واردات آنچه که مشابه‌اش را با سال‌ها خون و دل خوردن داریم، حتی از تعطیلی کارگاه‌ها هم سهل‌تر شده است. با این حال آنچه که روایت محمد عمل‌سنج را از سایر دوزندگان کهنه‌کار متفاوت می‌کند، پیگیری اوست: تنها نامه نمی‌ نویسم. کلام خدا رو به مسئولان یادآوری می‌کنم به همان‌هایی که با رای مردم به قدرت رسیدند. چرا مردم باید فقیر و بیکار باشن وقتی که توان ایستادن روی پاهایشان را دارند؟!  

خانه مخروبه‌ای که کارگاه شد

پلاک ۴۲ البته امروز تنها یک چرخ خیاطی دارد، چراکه حاجی دو چرخ خیاطی دیگرش را چندی پیش فروخت تا با پول آن پارچه بخرد. اینکه بتواند دوباره چرخ خیاطی بخرد و دو نفر را برای کار به کارگاهش بیاورد، برایش یک دغدغه جدی است؛ تا آنجا که قبل از شرح مفصل چگونگی ورودش به این کار، می‌گوید: من عمرم را کرده‌ام حالا نوبت بقیه است.

وقتی حرف‌هایمان را در حیاط کارگاه با استقبال گرمش تمام می‌کنیم، به داخل کارگاهی می‌رویم که در سمت راست حیاط قرار دارد. یکی از کارگاه با کم رونق شدن کار به انبار و جای استراحت وی تبدیل شده است؛ چراکه همسر حاجی خیلی وقت پیش فوت کرد و او حالا تنهاست و به گفته خودش همین فضای کوچک هم برای کار و زندگی کافیست.

رادیو قدیمی روی طاقچه را خاموش می‌کند و پشت چرخ خیاطی‌اش می‌نشیند و نامه‌هایی را که یک یک شرح روایت‌های سالیانش را دارند از داخل نایلون قدیمی درمی‌آورد و روی میز چرخ خیاطی می‌گذارد و می‌گوید: اینجا خانهِ مخروبه بود. سال ۸۶ اینجا رو اجاره کردم و این دو اتاق رو روبه‌روی هم ساختم و انباری رو مرتب کردم تا بتونم اینجا مستقر بشم. قبلا گفتم این کار را از سال ۷۳ شروع کردم؛ از یک کارگاه اجاره‌ای در رجایی شهر کرج.

او ادامه می‌دهد: ولی چند وقت قبل از شروع کارم، رفتم دفتر وزیر کار دولت آقای رفسنجانی که اون زمان آقای «حسین کمالی» بود. اون روز آقای کمالی حضور نداشت و من با مسئول دفترش صحبت کردم. گفت نامه بنویس تا به دست وزیر برسونم. منم یک نامه نوشتم و با این جمله شروعش کردم: «برملا کردن حق فرمان قرآن است». خلاصه اینکه تو اون کارگاه، سجاده نماز، جا کفشی برای مسجد، کیف‌های پارچه‌ای تاشو (دکمه‌ای و زیپی) و زیراندازهای تاشو طرح می‌زدم  و می‌دوختم خدا رو شکر بازار اون موقع شرایط بدی نداشت برای همین ۲۲- ۲۳ تا کارگر استخدام کردم. فروش خوب بود.

با این حال به گفته صاحب مسن کارگاه  شرایط نسبتا خوب بازار در دهه هفتاد تنها کمی بیشتر از یک دهه دوام آورد: همه چیز را از چین می‌آوردند، حتی اجناسی که در داخل تولید و در همین کارگاه‌های خودمان تولید می‌شد. نفت هم که یواش یواش در آن دوره در حال گران شدن بود.

به سال ۸۶ که می‌رسد دلش خون می‌شود. سال ۸۶ سالی بود که سه قطعنامه در مجامع بین‌المللی علیه ایران تصویب شد و تحریم‌های بانکی آمریکا اقتصاد ایران را کوچک‌تر و تهی‌تر کرد. تولیدکنندگانی همانند محمد عملسنج حق دارند که وقت بخواهند تا آن سال را به یاد آورند، افسوس بخورند: سال ۸۶ اوضاع به کل به هم ریخت و من یادمه که سال ۸۷ قیمت نفت شد، بشکه‌‌ای ۱۲۰ دلار. با همه اینها نفت ۱۲۰ دلاری برای کار من بالا بود تا برکت!

کارگاه من تعطیل شد

وقتی می‌پرسم چرا؟ جواب نمی‌دهد. یک راست به سراغ نمونه کارهای قدیمی‌ترش می‌رود. همه آنها را مثل فرزندش که او را هم مانند همسر از دست داده ، دوست دارد. یکی از آن ساک‌های دستی را باز می‌کند. با جدیت تمام و حسرتی ناتمام رو می‌کند و می‌گوید: ماده اولیه همه اجرای این کیف از نفت است. من همان زمانی به رئیس جمهوری نامه نوشتم و پرسیدم  چرا از پارچه ایرانی، نخ ایرانی و... حمایت نمی‌کنید و می‌روید با قیمت بالا آنها را وارد می‌کنید. چین که این اجناس رو تولید می‌کرد و حالا هم می‌کند، نفت را آن زمان بشکه‌ای ۱۲۰ دلار از ایران می‌خرید؛ برای همین قیمت تمام شده کالاهایش را افزایش می‌‌داد. به هر حال این موضوع تاثیر بدی روی کار گذاشت و کارگاه من تعطیل شد.

تعطیلی کارگاه هم موجب نشد که حاجی دست از کار بکشد؛ گویی تک تک سلول‌های او با کار نفس می‌کشند. حالا او به سراغ دستفروشی می‌رود: در حاشیه نمایشگاه قرآن بساط کرده بودم که ماموران شهرداری با برخورد زننده اجناسم رو گرفتند و بردند. مشابه این اتفاق رو بارها دیدم ولی باید ادامه می‌دادم.

اما مدت کوتاه که از رو آوردن او به دستفروشی می‌گذشت، تصمیم گرفت به کار قبلی‌اش بازگردد؛ چراکه هویتش را با دوخت این کیف‌های دستی، جانمازها و جاکفشی‌ها، تعریف می‌کند. برخوردهایی ماموران شهرداری هم مزید بر علت شده بود و حالا می‌خواست مثل گذشته زیر یک سقف کار کند تا اگر شرایط مهیا بود و چرخ کارگاه چرخید، چند کارگر را هم به کار گیرد.

برملا کردن حق فرمان قرآن است/اگر این خانه، خانه ملت ایران است باید چنین باشد؟

روایت نامه‌ها

چند وقتی دنبال یک خانه می‌گشت تا آن را کارگاه کند: اینجا مخروبه شده بود ولی برای راه‌اندازی کار دوباره مناسب بود. برای همین اجاره‌اش کردم. اتاق رو به رو که می‌بینید جای استراحت هستش. این اتاق هم که جای کار بی‌وقفه. به هر صورت این کارگاه زندگی و کار من شد. برای نگه داشتن این کار خون و دل خوردم و حالا از همه کسانی که در تمام سال‌ها برایشان نامه نوشتم انتظار دارم که به داد جوان‌ها برسند من چیز زیادی ازشون نخواستم و نمی‌خواهم اما باید بهشون یادآوری کنیم برای چه آمده‌اند. در یکی از همین نامه‌ها که خطاب به رئیس مجلس وقت (سال ۸۷ ) بود، این سوال را پرسیدم: اگر این خانه، خانه ملت ایران است باید این چنین باشد؟

یکی دیگر از نامه‌هایش را می‌آورد با شعری شروع شده است: میان من و تو ای شیخ بسته شده عهدی/ وفا به عهد نمودن شرط مردان است.

محمد عملسنج در تمام نامه‌هایش «مردانه زیستن» و «پای عهد ایستادن» را به یاد سیاست‌‌مداران کشور می‌آورد. روایت او آمیخته با غصه و حسرت است با این حال رنگ کهنگی نمی‌گیرد. واژه‌هایی چون «عدالت» و «مساوات»،  واژه‌هایی هستند که قهرمانان کوچه دردار از انقلاب مشروطه تا همین حالا فریاد کرده‌اند و خواهند کرد. تا باشد گوش شنوایی!

گزارش: پیام عابدی

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز