خبرگزاری کار ایران

به مناسبتِ سالروزِ تأسیسِ پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی؛

گرانیگاهِ عقلانیّتِ مؤمنانه و انقلابی

asdasd
کد خبر : ۱۰۷۷۵۰۸

مهدی جمشیدی نوشت: در برابرِ دو جریانِ معرفتیِ «متجدِّد» و «متجمّد»، پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی توانسته جریانِ سوّم را با عنوانِ «مجدِّد»، بازسازی و تثبیت کند؛ چنان‌که اندیشه‌ورزی در این راستا، به یک «خطّ پُررنگ و قوی» تبدیل شده و نیروهای متعدّدی در درونِ آن پرورش یافته‌اند.

[1]. سربرآودنِ پژوهشگاه در مقابلِ موجِ لیبرالیسمِ دولتی و روشنفکری

در نیمۀ دوّمِ دهۀ هفتاد که تلاش‌های معرفتیِ من در لایۀ اجتماعی آغاز شد، عمده‌ترین مسأله این بود که در برابرِ «جریانِ لیبرالیسمِ دولتی و روشنفکری»، بر اساسِ چه «استدلال‌ها»یی مقاومت کنم و از عهدۀ «مباحثه‌های انتقادی» و «مواجهه‌های چالشی» برآیم. هر چند در همان سال‌ها، هم ذهنم را از معارفِ نواندیشانۀ «علامه مطهری» آکنده کرده بودم و هم گفتارهای روزآمدِ «علامه مصباح‌یزدی» نیز بسیار گره‌گشا بودند، امّا دراین‌میان، فرآورده‌های نظری و معرفتیِ «تازه» و «نوپدید»ی در دیدگانم برجسته آمدند که ناآشنا بودند. مجموعه آثاری که از سوی «پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی» در آن سال‌های پُرآشوب و نزاع‌خیز منتشر می‌شدند، عقلِ جستجوگرِ مرا که جوانی «نسلِ سوّمی» به شمار می‌آمدم، به سوی خود سوق دادند و شیفته کردند. در همان نگاهِ نخست، دریافتم که این نوشته‌ها، بر خطّ و جهتی تکیه دارند که امتداد و استمرارِ مسیرِ علامه مطهری هستند. «تفاوت» و «تمایز» این نوشته‌ها نسبت به سایرِ محصولاتِ مشابه، چشمگیر و مثال‌زدنی بود و بی‌نیاز به آن‌که دستی آشکار، مرا به سوی مصرف و مطالعۀ آنها هدایت کند، مخاطبی چون من به‌روشنی احساس می‌کرد که باید چنین کند. به‌این‌ترتیب، استدلال‌هایی که در این سلسله از نوشته‌ها ساخته‌وپرداخته شدند، به کارِ رویاروییِ انتقادی و مبارزه‌جویانه من و امثالِ من آمدند و ما را از گردابِ سهمگینِ «ایدئولوژیِ لیبرالیستی» رهانیدند.

[2]. پانهادنِ پژوهشگاه به وادیِ علومِ انسانیِ اسلامی

در سال‌های پس از اینکه در عینِ «مواجهه‌های انتقادی و سلبی»، ضرورتِ «پژوهش‌های ایجابی و تأسیسی» نیز در ذهنم شکل گرفت و احساس کردم که باید تجربه‌هایی را در این زمینه فراگیرم و به کار بندم، باز هم این «پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی» بود که بیش از دیگران، سربرآورد و جلوه‌گری کرد. افزون‌بر علومِ اسلامی – به معنای خاص و محدودِ آن – این پژوهشگاه به قلمروی «علومِ انسانیِ اسلامی» نیز پا نهاده بود و می‌کوشید روایتی مکتب‌وار و منسجم از علومِ انسانیِ اسلامی ارائه کند. به وضوح می‌دیدم که این پژوهشگاه، «خطّ‌شکنانه» و «پیش‌تازانه»، مرزها را درمی‌نوردد و محقّقانه و متعهّدانه، بر آن است که علومِ انسانیِ اسلامی را صورت‌بندی نماید. در این دورۀ تاریخی، من تنها یک مصرف‌کننده نبودم، امّا نمی‌توانستم خود را از «دستاوردها» و «ارمغان‌ها»ی معرفتیِ این جمعِ پیشرو - که با آنها هم‌سو و هم‌داستان بودم - محروم کنم. ازاین‌رو، بهره‌های فراوان بردم و درس‌ها اندوختم.

[3]. پژوهشگاه به‌مثابهِ جبهۀ فکری و معرفتیِ انقلاب

صادقانه و صمیمانه بگویم که در دل و جانِ من، به‌تدریج چند «آرزوی معرفتی و علمی» شکل گرفتند که به تمامِ زندگی‌ام جهت دادند و کوشش‌هایم را در راستای خود، متمرکز ساختند. از این‌جمله، عضویّت در «پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی» بود. حتّی به یاد دارم که در همان سال‌های آغازین، نامه‌ای به آیت‌الله رشاد نگاشتم و با ایشان، چنین درخواستی را در میان نهادم. هر چند ایشان اجابت کردند و مسیر را هموار نمودند، امّا موانعِ اداری و پاره‌ای ضوابطِ عمومی، راه را بر من مسدود کردند. به‌هرحال، این خواستۀ باطنی و قلبی در چند سال پس از این، تحقّق یافت و من به‌عنوانِ پژوهشگر به گروهِ فرهنگ‌پژوهی راه یافتم. از آن سال تاکنون، یعنی از آغازِ دهۀ نود، ده سال است که در «پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی»، سنگربندی کردم و در جبهۀ فکری و معرفتیِ انقلاب خدمت می‌کنم. بدون‌شک، استحقاق این لطفِ الهی را نداشتم و هر اندازه شاکر باشم، ادای حقّ نکرده‌ام.

[4]. جلوه‌گریِ یک شخصیّتِ منحصربه‌فرد در پژوهشگاه

آنچه که در «پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی»، بیش از هر چیزی در نظرِ من چشم‌نواز و جذاب بود، شخصیّتِ منحصربه‌فردِ «آیت‌الله رشاد» بود. ایشان که جلساتِ همۀ گروه‌های علمی و از جمله گروهِ فرهنگ‌پژوهی شرکت می‌کرد و از نزدیک، در جریانِ امور قرار می‌گرفت، به اظهارنظر نیز می‌پرداخت. من نیز که تشنه و شیفتۀ آموختن و شناختِ شخصیّت‌ها بودم، همواره از این موضع  و منظر به سخنانِ وی نگاه می‌کردم و می‌کوشیدم دریابم که ایشان چگونه است. آنچه فهمیدم این بود که انتخابِ ایشان به‌عنوانِ رئیسِ پژوهشگاه از سوی رهبرِ انقلاب، به‌قطع، انتخابِ بسیار به‌جا و سنجیده‌ای بوده است. خصوصیّاتی که از آن زمان تاکنون در ذهنم نقش بسته‌اند و سبب‌سازِ تعلّقِ خاطرِ من به ایشان شده‌اند، چنین هستند: «باریک‌بین» و «نکته‌سنج» است و «ظرایف» و «دقایق» را درمی‌یابد؛ از منظری «کلان» و «فراگیر» می‌نگرد و نگاهِ «راهبردی» دارد؛ «چندرشته‌ای» می‌اندیشد و از حسّاسیّت‌ها و حسادت‌های رشته‌ای، تهی است؛ سهمِ «عقل» را بسیار ادا می‌کند و استدلال‌هایش «بین‌الاذهانی»‌اند؛ گوشِ «شنیدن» دارد و طرفِ مقابل هر که باشد، او از شنیدنِ سخنش، رونمی‌گرداند؛ سره را از ناسره «تفکیک» می‌کند و به‌جای حکمِ کلّی و یک‌باره، «احکامِ تجزیه‌شده و منصفانه» می‌آفریند؛ دریچۀ ذهنش را به روی «تازه‌ها» و «نوآوری‌ها» نمی‌بندد و متحجّر و خشک‌اندیش نیست؛ «خلوصِ اسلامی» دارد و هرگز به ورطۀ التقاط‌اندیشی و تلفیقِ اسلام با ایدئولوژی‌های سکولار تمایل نلغزیده است؛ جوان‌گراست و به پروراندن و بارور کردنِ نهال‌ها اعتقاد دارد؛ مهربان و پُرمحبّت و خون‌گرم و صادق است؛ و ... .

[5]. زیستِ معناییِ مستقل و متمایزِ پژوهشگاه

در برابرِ دو جریانِ معرفتیِ «متجدِّد» و «متجمّد»، پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی توانسته جریانِ سوّم را با عنوانِ «مجدِّد»، بازسازی و تثبیت کند؛ چنان‌که اندیشه‌ورزی در این راستا، به یک «خطّ پُررنگ و قوی» تبدیل شده و نیروهای متعدّدی در درونِ آن پرورش یافته‌اند. تحکیم و تداومِ پژوهشگاه به‌عنوانِ یک «مکتبِ معرفتی»، پدیده‌ای بسیار ارزشمند و پُربرکت است و نشان می‌دهد که پژوهشگاه بر آبشخورهای نظریِ متقن و زاینده‌ای تکیه داشته است. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگاه‌ها و دانشگاه‌ها، از دستیابی به چنین نتیجه‌ای ناتوان، و همچنان در «نوسان» و «پُرابهام» هستند. امروز وقتی سخن از پژوهشگاه به میان می‌آید، مخاطبِ بیرونی می‌داند که چه انتظاری باید از نوشته‌های آن داشته باشد و این نوشته‌ها، چه اوصاف و خصایصی دارند. پس پژوهشگاه در روندِ حرکتِ معرفتیِ خویش، به‌تدریج به «زیستِ معناییِ مستقل و متمایز» دست یافته و با دیگری‌ها و اغیارِ معرفتی، متفاوت شده است. البتّه این «قوام‌یافتگی» و «شکل‌بندی»، هنوز به مراحل نهاییِ خویش نرسیده و «شدن‌ها» و «صیرورت‌ها»، همچنان ادامه دارند. به‌خصوص در لایۀ «علومِ انسانیِ اسلامی»، پژوهشگاه باید بیش از پیش، «هویّت‌پردازی» و «هویّت‌یابی» کند و ذاتیّات و عَرَضیّاتِ گفتمانیِ خویش را بنمایاند.

[6]. عبورِ پژوهشگاه از انتزاعی‌اندیشی و عمل‌زدگی در تناسب با حوایجِ انقلاب

 پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی، یک مجموعه و جبهۀ معرفتیِ برآمده از «گفتمانِ اصیلِ انقلابِ اسلامی» و «ارادۀ قدسیِ آیت‌الله خامنه‌ای» است. پس فرزندِ «انقلاب» است و در آغوشِ او پرورده شده است. ازاین‌رو، «مسأله‌ها» و «مشکله‌ها»یش همان «دغدغه‌ها» و «دردها»ی انقلاب هستند و میانِ او و انقلاب، هیچ «فاصله» و «زوایه»‌ای وجود ندارد. اگر شهید حاج‌قاسم سلیمانی در «جبهۀ جنگ»، پرچم‌دارِ حرکتِ انقلابی بود، پژوهشگاه نیز در «جبهۀ معرفت»، چنین رسالت و غایتی را در نظر دارد. این هر دو، از متنِ یک عالم و افقِ معنایی برخاسته و دل در گروی یک مقصد دارند، امّا در دو پهنۀ متفاوت فعّالیّت می‌کنند. اگر حاج قاسم در پیِ جلوگیری از سیطره و استیلای غربِ استعمارگر بود و می‌خواست امّتِ اسلامی را به‌عنوانِ یک واحد ِاجتماعیِ مستقل و عزّت‌مند نگاه دارد، پژوهشگاه نیز در برابرِ «نفوذِ ایدئولوژیِ لیبرالیستی و نیروهای بومی و غیربومیِ آن» صف‌آرایی کرده و بر آن است که «گفتمانِ فکری و معرفتیِ انقلابِ اسلامی» را تولید و بازتولیدِ نظری کند. پژوهشگاه، نه دچارِ «انتزاعی‌اندیشی» و «بریدگی از واقعیّت‌های اسلام و انقلاب» است، و نه گرفتارِ «عمل‌زدگی» و «غرق‌شدن در روزمرّگی‌های زودگذر و سطحی». پژوهشگاه در جایی میانِ این دو، خود و تکالیفش را تعریف کرده است؛ جایی که «مبناپردازیِ متعمّقانه و حکیمانه» موضوعیّت دارد، و هم «نظریه‌پردازیِ معطوف به سیاست‌گذاری و کنشگری». آفتِ دانشگاه‌ها این است که اغلب، دچارِ «خودمرکزبینی» شده‌ و تصوّر کرده‌اند که باید «حیاتِ مستقل از جامعه» داشته باشند، حال‌آن‌که «ضرورتِ دانشگاه»، به «نیازهای جامعه» بازمی‌گردد و این جامعه است که باید مبنای برپاییِ دانشگاه قرار گیرد. هنگامی‌که دانشگاه، «خودبنیاد» شود، دیگر در «خدمتِ جامعه» نخواهد بود، بلکه برای خودش خواهد بود و هدفی بیرونی از خودش را دنبال نخواهد کرد. این «خویش‌بسندگیِ ناصواب»، آغازِ افتادن در بیراهه‌های فکری و پژوهشی است. پژوهشگاه باید از این تجربۀ تلخ، درس بگیرد و از خویش مراقبه کند.

[7]. تولیدِ راه‌حل‌های خلّاقانه در موقعیّت‌های نوبه‌نوشونده

فضیلتِ پژوهشگاهِ فرهنگ و اندیشۀ اسلامی این است که خویش را متناسب با «اقتضاءهای تحوّل‌یابنده» و «نیازهای نوبه‌نوشونده»، بازسازی و بازتولید کند و در گذشته، متوقف نماند. همچنان که «زمان» پیش می‌رود، «زمانه» نیز دگرگون می‌شود و «موقعیّت‌های متفاوت» می‌آفریند. در این «موقعیّت‌ها» و «منزلت‌ها»ی نوپدید، نباید همان «نقش‌ها»ی گذشته را بازی کرد، بلکه ساختارِ پیشرونده و منعطف، باید خواست‌ها و الزام‌های تازه را فهم کند و به سوی آنها گام بردارد. در هر دورۀ تاریخی، باید اندیشه‌ و شعاری را برافراشت و جهتی را تعریف کرد، نه این‌که همواره یک سخن گفت و یک طرح داشت. انقلاب، همواره در حال «حرکت» و «شدن» است و «منزل به منزل» و «مرحله به مرحله»، پیش می‌رود، درحالی‌که ضرورت‌ها و بایسته‌های این منازل و مراحل با یکدیگر تفاوت دارند. ازاین‌رو، باید «پاسخ‌های نوآورانه» و «راه‌حل‌های خلّاقانه» آفرید:

عاشقان را باده، خونِ دل بُود

چشم‌شان بر راه و بر منزل بُود

(مثنویِ معنوی، دفترِ 5، بیتِ 3485).

یادداشت از: مهدی جمشیدی

انتهای پیام/
نرم افزار موبایل ایلنا
ارسال نظر
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان
    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
    اخبار روز سایر رسانه ها
      اخبار از پلیکان
      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت ایلنا هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد
      پیشنهاد امروز